باران را بر می گردانی به برف برف را به زمستان ...
باران را بر می گردانی به برف , برف را به زمستان گذشته که همچنان در تقویم می بارد.
آتش کوچکی که در پوست داری کفاف امسال مارا می دهد.
شهرستانی ها خواب پایتخت را می بینند, شاعران بر تیراژ کتابهایشان می گریند و خیابانهای ممنوع شبها در سکوت شهر، باتوم می خورند.
در خاطراتم دری بسته است ، در سالهای دور دری بسته است ، چاه ها به نفت می رسند و رویای زندانیان همچنان راه راه است.
من اما به پوست پاکیزه ی تو ایمان دارم همچنانکه به بارانی که بر
می گردانی به برف به برفی که بر می گردانی به باران و می دانم
آفتاب شراب هیچ وقت زیر ابر نمی ماند و انگورهای زادگاهم مثل موهای بافته ی تو زمستان دیوانه ای را رقم خواهند زد.
برف را کنار بزن و جوانه ای را ببین که مثل لبخند کوچک نوزادی می لرزد
زیباست . روبرویم بنشین تا باز هم در خیابان ها برای دفاع از شادی تو
در تابستان هشتاد و هشت کتک بخورم خون را از چهره ام پاک کن
ودر دهانم برف را برگردان به باران باران را برگردان به برف و بگذار شقایق تلخ گلویت را ببوسم...
آتش کوچکی که در پوست داری کفاف امسال مارا می دهد.
شهرستانی ها خواب پایتخت را می بینند, شاعران بر تیراژ کتابهایشان می گریند و خیابانهای ممنوع شبها در سکوت شهر، باتوم می خورند.
در خاطراتم دری بسته است ، در سالهای دور دری بسته است ، چاه ها به نفت می رسند و رویای زندانیان همچنان راه راه است.
من اما به پوست پاکیزه ی تو ایمان دارم همچنانکه به بارانی که بر
می گردانی به برف به برفی که بر می گردانی به باران و می دانم
آفتاب شراب هیچ وقت زیر ابر نمی ماند و انگورهای زادگاهم مثل موهای بافته ی تو زمستان دیوانه ای را رقم خواهند زد.
برف را کنار بزن و جوانه ای را ببین که مثل لبخند کوچک نوزادی می لرزد
زیباست . روبرویم بنشین تا باز هم در خیابان ها برای دفاع از شادی تو
در تابستان هشتاد و هشت کتک بخورم خون را از چهره ام پاک کن
ودر دهانم برف را برگردان به باران باران را برگردان به برف و بگذار شقایق تلخ گلویت را ببوسم...
- ۱۱.۲k
- ۱۷ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط