فیک جونگکوک: تاته مائه
فیکجونگکوک: تاتهمائه
part²⁶
این دلیلی بود که این دو جدا شدن
هر کی جای دختر بود فرار میکرد
ولی اون فرار نکرد
بهش گفت از پیشش رفت
ولی توی چشماش نگفت
براش نامه نوشت از اون خانه نفرین شده با صاحب روانی و عشقش رفت
پسر رفت دنبالشه ولی هر کاری کرد برنگشت
به زور خواست ببرتش ولی نشد
از کارش استفا داد توی یه بیمارستان شروع به کار کرد
پیش دوستش نارا رفت توی خونه آپارتمانی شون زندگی کردن
زندگی خوبی داشتن ولی نه همیشه
جئون همیشه مزاحمش میشد
دست از سرش برنمیداشت
تا برش نگردونه دست بردار نبود
ولی دختر هم زیر بار نمیرفت
قبول نمیکرد که نمیکرد
نه به حرفاش گوش میکرد نه به کاراش اهمیت میداد
بهش محل نمیداد جوری که حتی جئون به وجود خودشم شک کرده بود
دل دختر راضی نبود
راضی به کارش
اون عاشق بود
عاشق دل باختهای جئون
بد جوری دلشو به پسر باخته بود
ولی اون جونگکوک توی قلبشو دوست داشت نه اون جونگکوک روانی رو
اینقدر عاشق جونگکوک بود که حاظر بود بخاطرش دنیا رو به هم بزنه
دختری که آزارش به مورچه هم نمیرسه بخاطر جئون حاظر بود همه رو بکشه تا به اون برسه
ولی نمیتونست این روانی تحمل کنه
اون عاشقش بود
ولی دل دیدن اینو نداشت که ببینه جونگکوک بخاطر یه حسودی بچهگانه به بقیه آسیب ببینه
نمیتونست آسیب دیدن بقیه رو بخاطر خودش ببینه
بخاطر همین رفت
به پلیس گزارش داد
پلیس سریع وارد عمل شد
دستگیرش کرد
اون الان داخل زندانه
نمیخواست ولی مجبور شد
یه روز یکی از همکارهای سرکار بیمارستان دَم در خونش آمد تا کیفی که داخل بیمارستان جا گذاشته بود بهش بده
در همین حین جونگکوک از راه رسید
پسری دید که داره با مکلهاَش خوشبِش میکنه
دوباره حسودی
جلو آمد مشتی توی صورت پسر خالی کرد
بیشتر از چیزی که میخورد بهش مشت میزد
پسر جونی نداشت که بهش مشت بزنه فقط داشت میخورد از درد فریاد میزد
همسایه ها بیرون آمدن تا جلوشو بگیرن ولی نشد
نمیتونستن
تا پلیس آمد
پلیس با زور ازش جداش کرد به پاسگاه بردش
تا الان توی زندانه
همسایه ها از دختر شکایت کردن
نارا و ا.ت مجبور شدن که از اونجا برن
" ببخشید نارا بخاطر من توی دردسر افتادی "a.t
نارا" آخه این چه حرفیه میزنی...تو رفیق منی میفهمی رفیق مثل خواهر نداشتهاَم میمونی آخه مگه میشه خواهرمو ول کن "
به خونهای رفتن زیبا
خونهای که دور تا دورش چمن گیاه بود
ولی همسایه داشتن و دور از مَردم نبود
خونهای جنگلی نبود ولی خیلی زیبا بود و دل نشین بود
ساکن شد، زندگی کردن
[( اسلاید۲و۳؛ خونهای ا.ت و نارا )]
part²⁶
این دلیلی بود که این دو جدا شدن
هر کی جای دختر بود فرار میکرد
ولی اون فرار نکرد
بهش گفت از پیشش رفت
ولی توی چشماش نگفت
براش نامه نوشت از اون خانه نفرین شده با صاحب روانی و عشقش رفت
پسر رفت دنبالشه ولی هر کاری کرد برنگشت
به زور خواست ببرتش ولی نشد
از کارش استفا داد توی یه بیمارستان شروع به کار کرد
پیش دوستش نارا رفت توی خونه آپارتمانی شون زندگی کردن
زندگی خوبی داشتن ولی نه همیشه
جئون همیشه مزاحمش میشد
دست از سرش برنمیداشت
تا برش نگردونه دست بردار نبود
ولی دختر هم زیر بار نمیرفت
قبول نمیکرد که نمیکرد
نه به حرفاش گوش میکرد نه به کاراش اهمیت میداد
بهش محل نمیداد جوری که حتی جئون به وجود خودشم شک کرده بود
دل دختر راضی نبود
راضی به کارش
اون عاشق بود
عاشق دل باختهای جئون
بد جوری دلشو به پسر باخته بود
ولی اون جونگکوک توی قلبشو دوست داشت نه اون جونگکوک روانی رو
اینقدر عاشق جونگکوک بود که حاظر بود بخاطرش دنیا رو به هم بزنه
دختری که آزارش به مورچه هم نمیرسه بخاطر جئون حاظر بود همه رو بکشه تا به اون برسه
ولی نمیتونست این روانی تحمل کنه
اون عاشقش بود
ولی دل دیدن اینو نداشت که ببینه جونگکوک بخاطر یه حسودی بچهگانه به بقیه آسیب ببینه
نمیتونست آسیب دیدن بقیه رو بخاطر خودش ببینه
بخاطر همین رفت
به پلیس گزارش داد
پلیس سریع وارد عمل شد
دستگیرش کرد
اون الان داخل زندانه
نمیخواست ولی مجبور شد
یه روز یکی از همکارهای سرکار بیمارستان دَم در خونش آمد تا کیفی که داخل بیمارستان جا گذاشته بود بهش بده
در همین حین جونگکوک از راه رسید
پسری دید که داره با مکلهاَش خوشبِش میکنه
دوباره حسودی
جلو آمد مشتی توی صورت پسر خالی کرد
بیشتر از چیزی که میخورد بهش مشت میزد
پسر جونی نداشت که بهش مشت بزنه فقط داشت میخورد از درد فریاد میزد
همسایه ها بیرون آمدن تا جلوشو بگیرن ولی نشد
نمیتونستن
تا پلیس آمد
پلیس با زور ازش جداش کرد به پاسگاه بردش
تا الان توی زندانه
همسایه ها از دختر شکایت کردن
نارا و ا.ت مجبور شدن که از اونجا برن
" ببخشید نارا بخاطر من توی دردسر افتادی "a.t
نارا" آخه این چه حرفیه میزنی...تو رفیق منی میفهمی رفیق مثل خواهر نداشتهاَم میمونی آخه مگه میشه خواهرمو ول کن "
به خونهای رفتن زیبا
خونهای که دور تا دورش چمن گیاه بود
ولی همسایه داشتن و دور از مَردم نبود
خونهای جنگلی نبود ولی خیلی زیبا بود و دل نشین بود
ساکن شد، زندگی کردن
[( اسلاید۲و۳؛ خونهای ا.ت و نارا )]
۱۱.۱k
۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.