اتداری چه گوهی میخوریییی

ا.ت:داری چه گوهی میخوریییی
لباسم رو داد بالا و...(نماز خوندن)
با دل درد وحشناکی لب زدم
ا.ت:خدا لع نتت که تهیونگگگگگ
ته:هیش قر نزن ببینم
ا.ت:حالا که شب عروسی جم کردم رفتم خونه ی بابام میبینی
ته:منم میام از اونجا می دوزدمت و ی جوری می ک...
ا.ت:هوییییی
ته:خلاصه که میبینی قدرت دست منه
ا.ت:حالا میبینیم
(فردا)
این زنگ کلا رزی و رائون غیب شده بودن به بهونه ی دستشویی رفتم بیرون و کل حیاط و سالن رو گشتم خبری نبود که از داخل دستشویی صدایی شنیدم در دستشویی نیمه باز بود در رو وا کردم و با صحنه ای مواجه شدم که چشمام از حدقه زد بیرون رائون و رزی در حال کار های خاک بر سری بودن سری در رو بستم و برگشتم داخل کلاس تو کل کلاس پشمام ریخته بود
(زنگ تفریح)
رفتم بیرون که رزی اومد و دستم رو کشید پشت ساختمون رائون هم اونجا بود
ا.ت:چتونه؟
رزی:ا.ت جان مادرت هرچی دیدی فراموش کن
رائون:ا.ت ببین...
ا.ت:ای بابا ی دقیقه خ فه شین لع نتیا میدونید چه صحنه ی دارکی بود مغزم رو باید با اسید بشورممم
رزی:خیلی خب حالا توعم انگار خودش به تهیونگ نمی ده
ا.ت:عههههه
رزی:زه ر مار خوب راست میگم دیگه
ا.ت:عیش اصلا بیخیال شتر دیدم ندیدمرائون:شتر عمته
ا.ت:مغز نداری راحتیا
رزی:عههه درست صحبت کن باهاش
رائون:(عشوه خرکی)
ا.ت:اییی ولم کنید بابا
سریع از پشت ساختمون اومدم بیرون که زنگ خورد و رفتم سر کلاس
(روز عروسی)
خیلی داف شده بودم دخترا هم همین طور اونا ساقدوش هام بودن البته انگار بیشتر عروسی ی رائون و رزی بود تا ما از اول که اومدیم آرایشگاه تو هم دیگه ان بخدا دیگه نمی‌کشم
صدای بوق ماشین و آهنگ عروسی از پایین میومد تهیونگ اومده بود!سریع ی نگاه کلی به خودم کردم و با دخترا رفتیم بیرون دخترا پشت لباسم رو گرفته بودن
تهیونگ اومد رو به روم و دستم رو گرفت
تهیونگ:خیلی خوشگل شدی لیدی
ا.ت:همچنین مستر کیم
تهیونگ اومد دم گوشم جوری که فقط من بشنوم گفت
ته:یادته گفتم همرو برات جمع کردم امشب وقتشه
ا.ت:شما خیلی غل+ط کردی چند روز پیش تو مدرسه کارت رو کردی تموم شد
ته:نچ نچ اون دسر بود کوچولو
ا.ت:هه گفتم که میرم خونه بابام
ته:منم گفتم میدزدمت
جیمین:اگه بحث های زیباتون تموم شد سوار شین بریم
خندیدم و سوار ماشین شدیم
(تالار)
همه داشتن دست میزدن و دخترا داشتن میرقصیدن بعد از چند دقیقه تموم شد و من و تهیونگ رفتیم وسط خیلی باحال بود من عاشق رقصم
دیدگاه ها (۰)

(بعد از عروسی)بعد از خدافظی با مهمون ها رفتیم پیش مامان بابا...

های دوستان چطورین بچها این پیج رو دنبال کنید که اگه ی وقت خد...

رائون اومده بود و تو دستش ی قهوه بودرائون:بیا ا.ت حالت رو به...

همینجوری تو فکر بودم که ی چیزی محکم خورد به میزم با ترس سرم ...

love Between the Tides²⁹م: تو خونه ی ما براش نامه نوشته بودی...

love Between the Tides²³م:شما چند وقته همو میشناسید؟ با سرعت...

love Between the Tides¹⁸ ا/ت خیلی احساس ترس تو خونه ی تهیونگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط