جلوی قلب رو نمیشه گرفت! پارت 5
+*به معنای برد دستشو مشت میکنه*فایتینگ!
جولینا از اتاق یونگی اومد بیرون و به سمت اتاق خودش رفت.
+یعنی تموم این حرفایی که شنیدم شایعس؟ اون خیلی مهربونه! چرا بهش میگن سرده؟ اون واقعا خیلی خوبه... جولینا نمیتونی اینطور حرف بزنی خب؟ اون فقط رئیسته.... رئیس.
~عاااا جولینا اینجایی کل شرکتو دنبالت گشتم.
+آقای مین... چیزی شده؟
~فردا دادگاه آقای کیمه. تونستی برای پرونده کاری بکنی؟
+من ماجرا رو برای آقای مین توضی...
☆به به... هرزه خانوم.
+خانوم یونا... لطفا با من اینطور صحبت نکنید. من تا به حال لب به مشروب هم نزدم چرا باید هرزه باشم؟
☆چه ربطی داره؟ اگه بخوای هرزه باشی، میشی. اصلا من برای این کار به اینجا نیومدم میخواستم بگم که...
~قبل از اینکه حرفی بزنی، باید از جولینا عذر خواهی کنی. سریع.
☆*پوزخند*چی میگی؟ من ازین هرزه عذرخواهی کنم؟ عمرا.
~پس از شرکت من گمشو بیرون دیگه هم اینجا نبینمت.
☆بیخیال... الان بخاطر این هرزه... او عذر میخوام خانوم جانگ اعصابتون خورد شد آقای مین؟
~*داد*یونا برو بیرون.
+آقای مین اعصابتونو خوردنکنید. من الان میرم.
☆هرچه سریع تر از شرکت اوپای من گمشو. فردا اومدم دیگه نبینمت.
~*پوزخند*چه غلطا... اوپای تو بامن شریکه پس این شرکت مال اون نیست هرزه خانوم.
☆*داد*چی گفتی؟ من هرزم؟ یا این آشغال؟
_چه خبره؟...یونا*عصبی*
☆اوپا اومدی؟ نیگا کن. این هرزه هه با پسر عموت دست به یکی کردند تورو از شرکتت بیرون کنند.
+آقای مین من کاری نکردم من داشتم پرونده ی آقای کیم رو برای آقای جونگ سوک توضیح میدادم. من چرا باید شما رو از شرکتتون بیرون کنم؟
☆*پوزخند*داره دروغ میگه. خودم شنیدم که داشت میگفت"آقای مین خیلی سرده. ازش بدم میاد. میخوام شرکتو از تو دستاش بکشم بیرون. جونگ سوکا میای شرکتو هاپولی کنیم؟ "
+چرا دارین دروغ میگین؟ من...
_کافیه.
~یونا... فک کردی از این کارا چی بدست میاری؟
_جونگ سوک بسه.
~نه بزار بگم... اینجا خونتون نیست که یونگی بتونه نازتو بکشه و قربون صدقت بره... اینجا جاییه که ما خود واقعی یونگیو میبینیم... پس توهم علاقه ی واقعی یونگیو اینجا تجربه میکنی.
_جونگ سوک گفتم کافیه... خانوم جولینا جونگ سوکو ببر بیرون.
☆آره... برو... برو ادامه ی نقشتون رو بهش بگو.
_اگه یه کلمه دیگه حرف بزنی دندوناتو میریزم تو فکت یونا. گفتم خفه شو... میتونی این کارو انجام بدی یا نه؟
☆حالا من شدم آدم بده؟ من دارم کمکت میکنم اوپا*دستشو میزاره روی شونه ی یونگی*
_*دست یونا رو از روی شونش برمیداره*دست به من نزن. مگه نگفتم از اینجا برو بیرون؟ ها؟ گفتم یا نگفتم؟
~*نگران*یونگی.
_مگه نگفتم بیرون با..
~جولینا بیهوش شده.
_چی؟ چرا؟ تو که داد نزدی؟
~نه... من سرم درد میکرد که دیدم جولینا بیهوش شد.
_خیلی خب الان کجاست؟
~توی دفترم.
_باشه... جونگ سوک اینو از اینجا ببر... به نگهبانا بگو دیگه راهش ندن.
~باشه. تو برو پیش جولینا.
_خیلی خب رفتم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جولینا از اتاق یونگی اومد بیرون و به سمت اتاق خودش رفت.
+یعنی تموم این حرفایی که شنیدم شایعس؟ اون خیلی مهربونه! چرا بهش میگن سرده؟ اون واقعا خیلی خوبه... جولینا نمیتونی اینطور حرف بزنی خب؟ اون فقط رئیسته.... رئیس.
~عاااا جولینا اینجایی کل شرکتو دنبالت گشتم.
+آقای مین... چیزی شده؟
~فردا دادگاه آقای کیمه. تونستی برای پرونده کاری بکنی؟
+من ماجرا رو برای آقای مین توضی...
☆به به... هرزه خانوم.
+خانوم یونا... لطفا با من اینطور صحبت نکنید. من تا به حال لب به مشروب هم نزدم چرا باید هرزه باشم؟
☆چه ربطی داره؟ اگه بخوای هرزه باشی، میشی. اصلا من برای این کار به اینجا نیومدم میخواستم بگم که...
~قبل از اینکه حرفی بزنی، باید از جولینا عذر خواهی کنی. سریع.
☆*پوزخند*چی میگی؟ من ازین هرزه عذرخواهی کنم؟ عمرا.
~پس از شرکت من گمشو بیرون دیگه هم اینجا نبینمت.
☆بیخیال... الان بخاطر این هرزه... او عذر میخوام خانوم جانگ اعصابتون خورد شد آقای مین؟
~*داد*یونا برو بیرون.
+آقای مین اعصابتونو خوردنکنید. من الان میرم.
☆هرچه سریع تر از شرکت اوپای من گمشو. فردا اومدم دیگه نبینمت.
~*پوزخند*چه غلطا... اوپای تو بامن شریکه پس این شرکت مال اون نیست هرزه خانوم.
☆*داد*چی گفتی؟ من هرزم؟ یا این آشغال؟
_چه خبره؟...یونا*عصبی*
☆اوپا اومدی؟ نیگا کن. این هرزه هه با پسر عموت دست به یکی کردند تورو از شرکتت بیرون کنند.
+آقای مین من کاری نکردم من داشتم پرونده ی آقای کیم رو برای آقای جونگ سوک توضیح میدادم. من چرا باید شما رو از شرکتتون بیرون کنم؟
☆*پوزخند*داره دروغ میگه. خودم شنیدم که داشت میگفت"آقای مین خیلی سرده. ازش بدم میاد. میخوام شرکتو از تو دستاش بکشم بیرون. جونگ سوکا میای شرکتو هاپولی کنیم؟ "
+چرا دارین دروغ میگین؟ من...
_کافیه.
~یونا... فک کردی از این کارا چی بدست میاری؟
_جونگ سوک بسه.
~نه بزار بگم... اینجا خونتون نیست که یونگی بتونه نازتو بکشه و قربون صدقت بره... اینجا جاییه که ما خود واقعی یونگیو میبینیم... پس توهم علاقه ی واقعی یونگیو اینجا تجربه میکنی.
_جونگ سوک گفتم کافیه... خانوم جولینا جونگ سوکو ببر بیرون.
☆آره... برو... برو ادامه ی نقشتون رو بهش بگو.
_اگه یه کلمه دیگه حرف بزنی دندوناتو میریزم تو فکت یونا. گفتم خفه شو... میتونی این کارو انجام بدی یا نه؟
☆حالا من شدم آدم بده؟ من دارم کمکت میکنم اوپا*دستشو میزاره روی شونه ی یونگی*
_*دست یونا رو از روی شونش برمیداره*دست به من نزن. مگه نگفتم از اینجا برو بیرون؟ ها؟ گفتم یا نگفتم؟
~*نگران*یونگی.
_مگه نگفتم بیرون با..
~جولینا بیهوش شده.
_چی؟ چرا؟ تو که داد نزدی؟
~نه... من سرم درد میکرد که دیدم جولینا بیهوش شد.
_خیلی خب الان کجاست؟
~توی دفترم.
_باشه... جونگ سوک اینو از اینجا ببر... به نگهبانا بگو دیگه راهش ندن.
~باشه. تو برو پیش جولینا.
_خیلی خب رفتم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
۷.۵k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.