رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
پارت⁴⁸
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
اخ کمرم.
چقد بدبختی اخه خدا.
جین دوباره با یه لیوان آب پرتقال اومد.
جین: بیا، باید بخوری.
من: ای خدا چه بدبختی گیر کردم، اشتها ندارم نمیخورم زوره؟
جین: آره زوره باید بخوری.
هوف. ول کن نیست.
گوشیم زنگ خورد برش داشتم..
یونگییییی؟
شمارمو از کجا دارهه؟
من یه بار یواشکی شماره یونگی و از گوشی جین برداشتم.
خواستم جواب بدم که جین گوشی و ازم گرفت.
من: چیکاررررر میکنیییییی؟
جین: کیه بت زنگ زده؟
من: یونگیه، یونگیییییی! بده من گوشیو میخوام جوابشو بدم.
جین: حق نداری.
من: چرااااااااااااااااااااا؟
جین: چون چه چسبیده به را.
من: عههههههه، گوشیووو بده منننننن.
جین: همین که گفتممم.
من: ای باباااا اقاا گوشی خودمه بدش بممم.
جین: نمیخوام.
من: جینننننننن بده مـ.......
با کاری که کرد مات و مبهوت بهش خیره شدم..
منو بوسید؟
صدای گوشی قطع شد.
جین: این کارو کردم که دیه حرف نزنی.
شوکه شدم.
من: ایننن چه کاریی بودددد الاننن کردی؟
جین: زنمی دوست،دارم!!
من: زنمییییییییی و مرضضضضضضضضضض.
اینشالاااا تیکه تیکه بشیییی جنازتووو برام بیارن سر تخته بشورنتتتتت مرتیکه شیربرنج رنگییی.
گمشوووو از جلوووو چشمممم.
(نویسنده: هوی جیسو به پسرم سوکجین چیکار داری عههه اینشالا خودت بمیری)
جین: اینجا خونه منه نمیتونی منو از خونم بیرون کنی.
با نفس نفس بهش خیره شدم.
چقد پروعه.
اینجوری نمیشه.
الکی خودمو زدم به قلب درد.
من: آیی..نفسم..
نشستم روی زمین و الکی سرفه کردم.
جین: جیسووو؟ خوبیی؟
من: ا..اسپرمو..برام..بیار..
سریع رفت.
یاح یاحح یاححح حالا میبینی اقا سوکجین.
پارت⁴⁸
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
اخ کمرم.
چقد بدبختی اخه خدا.
جین دوباره با یه لیوان آب پرتقال اومد.
جین: بیا، باید بخوری.
من: ای خدا چه بدبختی گیر کردم، اشتها ندارم نمیخورم زوره؟
جین: آره زوره باید بخوری.
هوف. ول کن نیست.
گوشیم زنگ خورد برش داشتم..
یونگییییی؟
شمارمو از کجا دارهه؟
من یه بار یواشکی شماره یونگی و از گوشی جین برداشتم.
خواستم جواب بدم که جین گوشی و ازم گرفت.
من: چیکاررررر میکنیییییی؟
جین: کیه بت زنگ زده؟
من: یونگیه، یونگیییییی! بده من گوشیو میخوام جوابشو بدم.
جین: حق نداری.
من: چرااااااااااااااااااااا؟
جین: چون چه چسبیده به را.
من: عههههههه، گوشیووو بده منننننن.
جین: همین که گفتممم.
من: ای باباااا اقاا گوشی خودمه بدش بممم.
جین: نمیخوام.
من: جینننننننن بده مـ.......
با کاری که کرد مات و مبهوت بهش خیره شدم..
منو بوسید؟
صدای گوشی قطع شد.
جین: این کارو کردم که دیه حرف نزنی.
شوکه شدم.
من: ایننن چه کاریی بودددد الاننن کردی؟
جین: زنمی دوست،دارم!!
من: زنمییییییییی و مرضضضضضضضضضض.
اینشالاااا تیکه تیکه بشیییی جنازتووو برام بیارن سر تخته بشورنتتتتت مرتیکه شیربرنج رنگییی.
گمشوووو از جلوووو چشمممم.
(نویسنده: هوی جیسو به پسرم سوکجین چیکار داری عههه اینشالا خودت بمیری)
جین: اینجا خونه منه نمیتونی منو از خونم بیرون کنی.
با نفس نفس بهش خیره شدم.
چقد پروعه.
اینجوری نمیشه.
الکی خودمو زدم به قلب درد.
من: آیی..نفسم..
نشستم روی زمین و الکی سرفه کردم.
جین: جیسووو؟ خوبیی؟
من: ا..اسپرمو..برام..بیار..
سریع رفت.
یاح یاحح یاححح حالا میبینی اقا سوکجین.
۲.۱k
۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.