رمان فیکاگر نبودی
رمان فیک‹اگر نبودی›💜🌙
پارت⁴⁹
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
رفتم و توی کمد دیواری قایم شدم.
جین اومد داخل.
جلوی دهنمو گرفتم که نخندم.
جین: جیسوووو؟ جیسووو کجااا رفتییی؟ ج..جیسووووو؟
مشخص بود نگران شده.
جین: وای خدا..نکنه فرار کرده..نه..
و دویید سمت حیاط.
بهتریننن فرصتتتتت.
از کمد اومدم بیرون و در خونه رو روش قفل کردم.
خوش بگذره سوکجین.
و توی دلم یه عالمه بش خندیدم.
صداش از توی حیاط میومد.
جین: جیسوووووووو؟ تروخداااا بگووو کجاییی جیسووووو؟
وای خدااااا عجب نقشه ایی کشیدم.
یه دفعه صدای در اومد و نتونست در و باز کنه.
جین: جیسوووو؟ خونههه اییی؟ درووو باز کنن!!
من: شب توی سرما خوش بگذره اقای سوکجین. جین: دروووو بازززز کننننننن.
من: دیدی از خونه خودتم بیرونت کردم؟ بای بای.
خودمو پرت کردم رو تخت که صدای اخم بلند شد.
وای دوباره دردش یادم اومد.
شب بود.
خدایا چرا صدایی از جین نمیاد؟ نکنه چیزیش بشه؟
واسه خودم یه زره غذا کشیدم و خوردم.
نکنه گشنش بشه؟
نکنه سردش بشه؟
وایییی این فکرا چیه میکنم.
قفل درو باز کردم که دیدم داخل راه پله نیست.
من: جین؟
صدایی نشنیدم.
حتما میخواد سر به سرم بزاره.
رفتم پایین تر که صدای جیغغغ بلند یه دختر لرز به تنم انداخت.
پله هارو دوتا یکی کردم و سریع رفتم داخل حیاط.
دوباره صدای جیغش بلند شد.
از بیرون بود.
انقد حواسم پی اون صدا پرت بود که نفهمیدم جین از زیر زمینی اومد بالا.
سریع در و باز کردم.
که صدای برخورد بلندی توی محوطه پخش شد.
نگاه کردم.
تصادف شده بود.
جین نگهم داشت.
جین: جیسو تو نرو خطرناکه، من میرم.
چند تا همسایه های بغلیمون هم اومدن بیرون.
نه نمیشه. میمیرم از کنجکاوی.
رفتم جلو تر که قیافه دختره مشخص شد..
امکان نداره..
نه..
پارت⁴⁹
⊱⋅ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ─ ⋅⊰
رفتم و توی کمد دیواری قایم شدم.
جین اومد داخل.
جلوی دهنمو گرفتم که نخندم.
جین: جیسوووو؟ جیسووو کجااا رفتییی؟ ج..جیسووووو؟
مشخص بود نگران شده.
جین: وای خدا..نکنه فرار کرده..نه..
و دویید سمت حیاط.
بهتریننن فرصتتتتت.
از کمد اومدم بیرون و در خونه رو روش قفل کردم.
خوش بگذره سوکجین.
و توی دلم یه عالمه بش خندیدم.
صداش از توی حیاط میومد.
جین: جیسوووووووو؟ تروخداااا بگووو کجاییی جیسووووو؟
وای خدااااا عجب نقشه ایی کشیدم.
یه دفعه صدای در اومد و نتونست در و باز کنه.
جین: جیسوووو؟ خونههه اییی؟ درووو باز کنن!!
من: شب توی سرما خوش بگذره اقای سوکجین. جین: دروووو بازززز کننننننن.
من: دیدی از خونه خودتم بیرونت کردم؟ بای بای.
خودمو پرت کردم رو تخت که صدای اخم بلند شد.
وای دوباره دردش یادم اومد.
شب بود.
خدایا چرا صدایی از جین نمیاد؟ نکنه چیزیش بشه؟
واسه خودم یه زره غذا کشیدم و خوردم.
نکنه گشنش بشه؟
نکنه سردش بشه؟
وایییی این فکرا چیه میکنم.
قفل درو باز کردم که دیدم داخل راه پله نیست.
من: جین؟
صدایی نشنیدم.
حتما میخواد سر به سرم بزاره.
رفتم پایین تر که صدای جیغغغ بلند یه دختر لرز به تنم انداخت.
پله هارو دوتا یکی کردم و سریع رفتم داخل حیاط.
دوباره صدای جیغش بلند شد.
از بیرون بود.
انقد حواسم پی اون صدا پرت بود که نفهمیدم جین از زیر زمینی اومد بالا.
سریع در و باز کردم.
که صدای برخورد بلندی توی محوطه پخش شد.
نگاه کردم.
تصادف شده بود.
جین نگهم داشت.
جین: جیسو تو نرو خطرناکه، من میرم.
چند تا همسایه های بغلیمون هم اومدن بیرون.
نه نمیشه. میمیرم از کنجکاوی.
رفتم جلو تر که قیافه دختره مشخص شد..
امکان نداره..
نه..
- ۳.۴k
- ۲۹ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط