جیهوپ براید استایل ات رو بغل کرد

«جیهوپ براید استایل ات رو بغل کرد»
ویو جیهوپ:
توی راه حرفی نزدیم
ات تو بغلم خوابش برده بود
رسیدیم من رفتم پشت
الکس:چرا نمیای جلو..؟
جیهوپ:اینجا هم راحت ترم
جیهوپ:هم اتم خوابه نمیخوام بیدار شه
الکس:اوکی داداش.!
الکس:میتونم داداش صدات کنم؟.
الکس:و مثل برادرا پشت هم باشیم
جیهوپ:اره حتما داداشیی
ویو جیهوپ ؛
الکس مارو رسوند خونه .
و اتم بیدار شد نزاشتم بره
خودم باید میبردمش
الکس:برا فردا دعوتین خونه ی ما..!
جیهوپ:اوکی داداش کوچولو
الکس:هی من فقط پنج سال ازت کوچیک ترم بعد تازه من جهشی خوندم یکیم هستیم
ویوات:
تا رسیدیم پریدم تو دستشویی و پد گزاشتم و رفتم لباسمو عوض کردم و دیدم لباس جیهوپ به چوخ رفته انداختم توی لباسشویی و رفتم لباس فردا رو اتو کنم(فرم مدرسه رو میگه) که جیهوپ آمد تو
جیهوپ:بیب تو استراحت کن کن اینارو اتو میکنم
ات:من حالم خوبه .!
جیهوپ:گفتم برو دیگ عع(با کیوت ترین حالت ممکن)
ات: باشهههه
جیهوپ:برا شام چی میخوری سفارش بدم..؟
ات:دوکبوکی. پیتزا. جاجانگمیون .
جیهوپ:باشه بیب(خنده)


«««الان سوال پیش میاد که چیشده اول اینکه جیهوپ با مامانو باباش زندگی می‌کرده و سه سال داشته که باباش میمیره و عموش که بابای الکسه و عاشق مامان جیهوپ بوده میاد میبرتش و به زور بهش تجاوز می‌کنه خو . بعد مامان جیهوپ حامله میشه و ....... جیهوپ تو این مدت با اجوما زندگی می‌کرده و وقتی الکس به دنیا آمد بعد می‌ره پیش جیهوپ و بعد دوسال خودکشی میکنه»»
دیدگاه ها (۴)

گایزاز+همین+الان+بگید+موضوع+برا+سناریو+که+من+بنویسم+خوب

ویو جیهوپغذا رسید غذا رو گرفتم چیندم رو میز و ات رو صدا کردم...

ویو ات بلخره رسیدیم یه کلبه اونجا بود آروم آروم نزدیکش رفتیم...

الکس:تا پدر همه چیو برام گفت و فهمیدم منو تو برادریم باورم ن...

Part:163سوبین : پس بریم الکس : حله ویو فردا صبحالکس : با وول...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط