رمان ✩
رمان ✩
پارت : ۱➪
نام داستان : میراکلس ➪
⚠︎کپی ممنوع ⚠︎
از زبان لیدی باگ ☟︎︎︎
بعد یک روز سخت تونستم راحت شم وای واقعا دیوانه کننده هست😣 (تیکی خال ها خاموش )🐞
از زبان تیکی ☟︎︎︎
وای مرینت ارباب شرارت واقعا ما رو درگیر کرده و خیلی رو اعصابه😤
از زبان مرینت ☟︎︎︎
آره واقعا دیگه خسته شدم ... گربه سیاه هم که همش مزه میریزه 🥴
از زبان کت نوار ☟︎︎︎
هی یک روز دیگه با لیدی هیچی نشد دلم تنگ شد خیلی دوسش دارم 🫀
( پلگ پنجه ها داخل ) 🐾
از زبان پلگ ☟︎︎︎
ای خدا قربون پنیرام برم پنیر بقولم تا حالم خوب شه 🧀
از زبان آدرین ☟︎︎︎
وای پلگ چقدر پنیر میخوری بسه دیگه 🤧
صبح روز بعد ، بعد یک روز سخت 👀
از زبان مادر مرینت ☟︎︎︎
مادر مرینت : مرینت بیدار شو صبحانه بخور 👩👧
از زبان مرینت ☟︎︎︎
مامان تورو خدا بزار بخوابم خیلی خوابم میاد🥱 یک دفعه آلارم گوشیم زنگ خورد بازم دیر کردم🤦♀️ زود پاشدم و به مدرسه رفتم که الیا رو دیدم 🫂
گفتگو الیا و مرینت در حیاط مدرسه☟︎︎︎
الیا : سلام دختر باز دیر کردی ☹️
مرینت : سلام الیا خودت میدونی که 🥸
الیا : میدونی امروز قراره من با نینو برم کافه 🥳
مرینت : اوه چه عجب بلاخره هم دوست دارید یا نه 🤨
الیا : مرینت😠
مرینت : باشه بابا شوخی کردم 😆
مرینت : بدو بریم کلاس دیر شد 👩🏼🏫
الیا : باشه بریم 😙
از زبان آدرین ☟︎︎︎
وای پلگ امروز دیر میرسم به مدرسه بخاطر پدرم 😒
پلگ : بدو بریم که دیر میشه ولی قبلش پنیر بخورم میام 🙊
آدرین : پلگ تو در بد ترین شرایط بازم پنیر میخری 🧐
پلگ : خوب تو عاشق لیدی هستی در همه صورت پس از من اشکال نگیر چون من عاشق پنیرم 😝
آدرین سوار ماشین شد و به مدرسه رسید 🚘
آدرین : خب بلاخره رسیدم خداروشکر 🤩
پلگ : بدو برو کلاس تا دیر نشده 🤓
آدرین : آها یادم رفت راست میگی😱
ادامه دارد ...
پارت : ۱➪
نام داستان : میراکلس ➪
⚠︎کپی ممنوع ⚠︎
از زبان لیدی باگ ☟︎︎︎
بعد یک روز سخت تونستم راحت شم وای واقعا دیوانه کننده هست😣 (تیکی خال ها خاموش )🐞
از زبان تیکی ☟︎︎︎
وای مرینت ارباب شرارت واقعا ما رو درگیر کرده و خیلی رو اعصابه😤
از زبان مرینت ☟︎︎︎
آره واقعا دیگه خسته شدم ... گربه سیاه هم که همش مزه میریزه 🥴
از زبان کت نوار ☟︎︎︎
هی یک روز دیگه با لیدی هیچی نشد دلم تنگ شد خیلی دوسش دارم 🫀
( پلگ پنجه ها داخل ) 🐾
از زبان پلگ ☟︎︎︎
ای خدا قربون پنیرام برم پنیر بقولم تا حالم خوب شه 🧀
از زبان آدرین ☟︎︎︎
وای پلگ چقدر پنیر میخوری بسه دیگه 🤧
صبح روز بعد ، بعد یک روز سخت 👀
از زبان مادر مرینت ☟︎︎︎
مادر مرینت : مرینت بیدار شو صبحانه بخور 👩👧
از زبان مرینت ☟︎︎︎
مامان تورو خدا بزار بخوابم خیلی خوابم میاد🥱 یک دفعه آلارم گوشیم زنگ خورد بازم دیر کردم🤦♀️ زود پاشدم و به مدرسه رفتم که الیا رو دیدم 🫂
گفتگو الیا و مرینت در حیاط مدرسه☟︎︎︎
الیا : سلام دختر باز دیر کردی ☹️
مرینت : سلام الیا خودت میدونی که 🥸
الیا : میدونی امروز قراره من با نینو برم کافه 🥳
مرینت : اوه چه عجب بلاخره هم دوست دارید یا نه 🤨
الیا : مرینت😠
مرینت : باشه بابا شوخی کردم 😆
مرینت : بدو بریم کلاس دیر شد 👩🏼🏫
الیا : باشه بریم 😙
از زبان آدرین ☟︎︎︎
وای پلگ امروز دیر میرسم به مدرسه بخاطر پدرم 😒
پلگ : بدو بریم که دیر میشه ولی قبلش پنیر بخورم میام 🙊
آدرین : پلگ تو در بد ترین شرایط بازم پنیر میخری 🧐
پلگ : خوب تو عاشق لیدی هستی در همه صورت پس از من اشکال نگیر چون من عاشق پنیرم 😝
آدرین سوار ماشین شد و به مدرسه رسید 🚘
آدرین : خب بلاخره رسیدم خداروشکر 🤩
پلگ : بدو برو کلاس تا دیر نشده 🤓
آدرین : آها یادم رفت راست میگی😱
ادامه دارد ...
۵.۹k
۱۴ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.