رنگینکمان خاکستری

رنگین‌کمان خاکستری
پارت: ۷ –

ماشینو جلوی همون کافه‌ی همیشگی پارک کردم... همون‌جایی که وقتایی که از زندگی خسته می‌شدم، پناه می‌بردم بهش.

وارد شدم. هوای گرم و بوی قهوه‌ی تلخ، یه جورایی آرومم می‌کرد.
نگاهمو چرخوندم که یه میز خلوت پیدا کنم...
اما یهو چشمم بهش خورد.

همون دختر بود.
دختری که اون شب زیر بارون با گریه چترمو تو دستم گذاشت.
پشت میز بار ایستاده بود و داشت لیوان‌ها رو تمیز می‌کرد.

یه لحظه شک کردم... یعنی واقعا خودشه؟
من بارها اینجا اومدم، اما تا حالا ندیده بودمش.

رفتم یه میز دورتر نشستم، جایی که راحت بتونم زیر نظر بگیرمش.

لباس فرم ساده‌ای تنش بود؛ یه پیراهن سفید چسب یقه‌اسکی که انحنای بدن ظریفشو مشخص می‌کرد، با پیش‌بند آبی‌ای که دور کمرش بسته بود.
موهاشو جمع کرده بود و اون نگاه... همون نگاه آشنا بود.
نگاهی که یه بار تو بارون ازش گذشته بودم، اما هنوز ته ذهنم زنده بود.

دخترای زیادی تو زندگیم بودن...
خیلیا فقط واسه یه شب خودشونو بهم چسبوندن.
اما این یکی فرق داشت. یه چیزی تو چشماش بود...
یه چیزی که نمی‌تونستم توضیحش بدم.

نمی‌دونستم اسمش چیه... اهل کجاست... یا حتی اینکه منو یادشه یا نه.
اما یه چیزی رو خوب می‌دونستم...

این دختر باید مال من بشه.

فکر اینکه شاید یه نفر دیگه تو زندگیش باشه، خونمو به جوش می‌آورد.
نکنه اون شب، اونی که باعث گریه‌ش شد، دوست پسرش بود؟
لعنت... اگه اون یه درصد باشه، پسری تو زندگیشه...
باید حذف شه. هرطور که شده.




---
دیدگاه ها (۱)

رنگین کمان خاکستریپارت:۸مات چهرش شده بودم که سرشو بالا کردو ...

من پاره شدم🤣🤣

---رنگین‌کمان خاکستریپارت: ۶ – با چشمای پر از تعجب به وکیل ز...

---رنگین‌کمان خاکستریپارت: ۵ – یکی از مستخدم‌ها وارد پذیرایی...

کپشن خیلی مهم

نام:وقتی پسر داییت بود بعد از ۱۵ سال دیدیشپدر آدم در میاد از...

پارت 1

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط