رمان دورترین نزدیک ۲ کاور شخصیت ترانه
#پارت_۲۷
•| یک هفته بعد |•
ماهور
+اومدم دیگه
_اومدی اومدی یه ساعته داری میگی اومدم
شیدا: راس میگه دیگه اه
نه تو ن شروین یه ذرم فکر ما نیستین که
+ الان فقط میخوام محو شم شروین بیاد جمعتون کنه هرکاری دوسدارین بکنین
_بریم دیر شد بعدا بیا عین پیرزنا غر بزن راحت شی
شیدا: عشقم از دنده چپ پاشدن
در حالی ک زیر لب شروینو لعنت میکردم رفتم دنبال دخترا
_بسه هرکیو انقد نفرین میکردی زیرخاک بود چیکار ب بچم داری
شیدا: عه داره اینارو ب داداشم میگه؟!
_آره عزیزم
شیدا: الهی بچه اونجا داره کار میکنه خستس بعد دلت میاد تو؟!
با قیافه پوکر نگاشون کردم
+ اه اه چ لوسشم میکنن
ترانه واسم چش ابرویی اومد
_حسود
شیدا زد زیر خنده
دیوونه میشم آخرش از دستشون رسما دیوونه میشم...
ترانه
با ذوق به لباس عروس خودمو شیدا که تقریبا ست بود زل زدم ای جاان دقیقا همون طرحیه که گفته بودم یه لباس بلند دو قسمتی بالاتنه و پایین تنه که اگه میپوشیدیش معلوم نمیشد دو قسمته بالا تنه ش گیپوری و فقط درحدی ک سینه رو بپوشونه و آستین و بقیش تور روی کمر عم یه نوار سفید و توری که بالا تنه رو به پایین تنه وصل میکرد قسمت پایینشم یه دامن نسبتا پف دار با پارچه ساتن و روشم تور نازک گیپوری طرح گل شبیه بالاتنه شروین هنو لباسمو ندیده بود لبخند قشنگی زدمو رو کردم سمت شیدا
_ خب اوکیه دیگه همونایی که میخواستیم
شیدا: آره عالی شدن
برگشتیم پیش ماهور ک تو سالن مزون نشسته بود
_تو رو خدا اینو ببین چه بیخیال!
اون از شروین که یبارم نیومد اینم یبار بزور آوردیم نگاش کن حالا
شیدا: بهتر نبینن اصا بعدا ببینن قشنگه و لبخند خبیثی زد
شیدا با طراحمون حرف میزد منم رفتم سمت ماهور
+خب تموم شد؟!
_اره ، چقدرم که تو ذوق داشتی
+نه میخوام در لحظه سوپرایز شم! هیجانش میره دیگه
خندم گرفت _ باشه بهتره
شیدا اومد : خب بریم الان میارتشون تو ماشین اخیش اینم لباسمون پس فرداشبم عروسی باورم نمیشه
_اره منم واای خب الان چیکار کنیم؟!
شیدا: همه برنامه ریزیا دست اون موسسه ست ک شروین زنگ زده ماهورم ک کارای مکان عروسیو کرده ماهام دیگه باید فقط فکر آماده کردن خودمون باشیم...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #قشنگ #زیبا #جذاب #پست_جدید #شیک #بینظیر #دخترونه #خاصترین
•| یک هفته بعد |•
ماهور
+اومدم دیگه
_اومدی اومدی یه ساعته داری میگی اومدم
شیدا: راس میگه دیگه اه
نه تو ن شروین یه ذرم فکر ما نیستین که
+ الان فقط میخوام محو شم شروین بیاد جمعتون کنه هرکاری دوسدارین بکنین
_بریم دیر شد بعدا بیا عین پیرزنا غر بزن راحت شی
شیدا: عشقم از دنده چپ پاشدن
در حالی ک زیر لب شروینو لعنت میکردم رفتم دنبال دخترا
_بسه هرکیو انقد نفرین میکردی زیرخاک بود چیکار ب بچم داری
شیدا: عه داره اینارو ب داداشم میگه؟!
_آره عزیزم
شیدا: الهی بچه اونجا داره کار میکنه خستس بعد دلت میاد تو؟!
با قیافه پوکر نگاشون کردم
+ اه اه چ لوسشم میکنن
ترانه واسم چش ابرویی اومد
_حسود
شیدا زد زیر خنده
دیوونه میشم آخرش از دستشون رسما دیوونه میشم...
ترانه
با ذوق به لباس عروس خودمو شیدا که تقریبا ست بود زل زدم ای جاان دقیقا همون طرحیه که گفته بودم یه لباس بلند دو قسمتی بالاتنه و پایین تنه که اگه میپوشیدیش معلوم نمیشد دو قسمته بالا تنه ش گیپوری و فقط درحدی ک سینه رو بپوشونه و آستین و بقیش تور روی کمر عم یه نوار سفید و توری که بالا تنه رو به پایین تنه وصل میکرد قسمت پایینشم یه دامن نسبتا پف دار با پارچه ساتن و روشم تور نازک گیپوری طرح گل شبیه بالاتنه شروین هنو لباسمو ندیده بود لبخند قشنگی زدمو رو کردم سمت شیدا
_ خب اوکیه دیگه همونایی که میخواستیم
شیدا: آره عالی شدن
برگشتیم پیش ماهور ک تو سالن مزون نشسته بود
_تو رو خدا اینو ببین چه بیخیال!
اون از شروین که یبارم نیومد اینم یبار بزور آوردیم نگاش کن حالا
شیدا: بهتر نبینن اصا بعدا ببینن قشنگه و لبخند خبیثی زد
شیدا با طراحمون حرف میزد منم رفتم سمت ماهور
+خب تموم شد؟!
_اره ، چقدرم که تو ذوق داشتی
+نه میخوام در لحظه سوپرایز شم! هیجانش میره دیگه
خندم گرفت _ باشه بهتره
شیدا اومد : خب بریم الان میارتشون تو ماشین اخیش اینم لباسمون پس فرداشبم عروسی باورم نمیشه
_اره منم واای خب الان چیکار کنیم؟!
شیدا: همه برنامه ریزیا دست اون موسسه ست ک شروین زنگ زده ماهورم ک کارای مکان عروسیو کرده ماهام دیگه باید فقط فکر آماده کردن خودمون باشیم...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #خاص #قشنگ #زیبا #جذاب #پست_جدید #شیک #بینظیر #دخترونه #خاصترین
۱۷.۶k
۱۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.