رمان دورترین نزدیک۲ کاور شخصیت شروین
#پارت_۲۸
_ اخیش
+خب خانوما کار دیگه ای ندارین؟!
شیدا: نه راستی من صبح زنگ زدما گفتم مرخصی ایم
همه رم دعوت کردم برا عروسیمون
+خوبه
_وای یه هفته س میرید شرکار همه رم دعوت کردین ایول ارتباطات اجتماعی تون خوبه
شیدا: مال من آره
باهم ماهورو نگا کردیم و سری از روی تاسف تکون دادیم
سوار ماشین شدیم برگشتیم خونه
شب داشتیم با بچه ها حرف میزدیم...
شروین: شما اصا ی چیزیو میدونید
متعجب نگاش کردیم
شروین: اینجا مراسم ازدواج تو دوروز انجام میشه خب !ی روز رسمی و مدنیشه یه روزم کاملا مذهبی
شیدا گفت نفهمیدم
+ دو روز مراسم یعنی مثلا ما فردا باید قانونی عقد کنیم بعد پس فردا بصورت مذهبی کلیسا؟!
_ مگه ما مسیحی ایم یا کاتولیک اخه
شروین: خب آره رسم اینه فردا بصورت رسمی عقد کنیم و فقطم خودمون باشیمو چندتا از آدمای نزدیک روز بعدشم ی مراسم مذهبی همه دعوت و تهشم سر خونه زندگیمون البته همه م مراسم همگانیو تو کلیسا نمیگیرن مام لب ساحل چطوره!؟
_آره ساحل خوبه کلیسا رفتنمون چیه خو
شروین: مام ی مراسم خودمونی طور میگیریم لب ساحل پس فردا فقط مهمونارم که دعوت کردیم خوبه دیگه؟!
شیدا: آره درسته اینجاییم ولی دلیل نمیشه دیگه طبق آداب اینجا باید پیش بریم
_دقیقا ، البته تو این کشور مسلمونم داریما
شروین: اوهوم
راوی
شروین نشسته بود تو هال که شیدا عصبی اومد پیشش
شیدا: تو چیکار کردی هان؟ تو چطور با من اینکارو کردی؟!
شروین: چیشده صداتو بیار پایین میشنون ، چیکار کردم باز؟!
شیدا: اون داروی لعنتی ک به ماهور تزریق کردن هنوز روند تولیدش کامل نشده بود بعد تو ازش استفاده کردی؟ خیلی کثافتی شروین خیلییی
شروین: داد نزن بشین حرف بزنیم
عصبی نشست رو مبل روبروی شروین
شروین: ببین راه دیگه ای نداشتم میفهمی؟! اون دارو مطمئنم هرکاری کنه کشنده نیست ایده ش مال من بود خودم میدونم چی دادم بسازن
شیدا: احمق اون دارو عوارض بلند مدت داره اگه چیزیش بشه چی؟!
شروین: شیدا چرا نمیخوای بفهمی؟! اگه به من بود میخواستم ترانه رو بردارم برم بخاطر تو مجبورشدم این پسره رو دورم نگه دارم و بازم بخاطر تو مجبور شدم اون دارو و استفاده کنم چیکار میکردم هان؟!
گفتم با جراحی خودمون میتونیم قسمت حافظه شو دستکاری کنیم ولی ریسک داره گفتی نه گفتم بزاریم بمونه همونجا گفتی نه گفتیم الانکه بیهوشه ی کاری کنیم گفتی نه همونجوری م که نمیشد با عقل سالمش بکشونمش دنبال خودم الانم اگه اینجاست وداری ازدواج میکنی باهاش صدقه سری همون داروعه
شیدا: عه راس میگی؟!اگه اینجوریه چرارو ترانه جونت امتحانش نکردی؟! در ضمن انتظارنداشتی که هربلایی دلت میخواد سرش بیاری بشینم نگات کنم نه؟!
شروین داد زد : ترانه ضربه مغزی شد چرا نمیخوای بفهمی هان؟! ...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #خاص #زیبا #جذاب #قشنگ #خاصترین #شیک #بینظیر #دخترونه
_ اخیش
+خب خانوما کار دیگه ای ندارین؟!
شیدا: نه راستی من صبح زنگ زدما گفتم مرخصی ایم
همه رم دعوت کردم برا عروسیمون
+خوبه
_وای یه هفته س میرید شرکار همه رم دعوت کردین ایول ارتباطات اجتماعی تون خوبه
شیدا: مال من آره
باهم ماهورو نگا کردیم و سری از روی تاسف تکون دادیم
سوار ماشین شدیم برگشتیم خونه
شب داشتیم با بچه ها حرف میزدیم...
شروین: شما اصا ی چیزیو میدونید
متعجب نگاش کردیم
شروین: اینجا مراسم ازدواج تو دوروز انجام میشه خب !ی روز رسمی و مدنیشه یه روزم کاملا مذهبی
شیدا گفت نفهمیدم
+ دو روز مراسم یعنی مثلا ما فردا باید قانونی عقد کنیم بعد پس فردا بصورت مذهبی کلیسا؟!
_ مگه ما مسیحی ایم یا کاتولیک اخه
شروین: خب آره رسم اینه فردا بصورت رسمی عقد کنیم و فقطم خودمون باشیمو چندتا از آدمای نزدیک روز بعدشم ی مراسم مذهبی همه دعوت و تهشم سر خونه زندگیمون البته همه م مراسم همگانیو تو کلیسا نمیگیرن مام لب ساحل چطوره!؟
_آره ساحل خوبه کلیسا رفتنمون چیه خو
شروین: مام ی مراسم خودمونی طور میگیریم لب ساحل پس فردا فقط مهمونارم که دعوت کردیم خوبه دیگه؟!
شیدا: آره درسته اینجاییم ولی دلیل نمیشه دیگه طبق آداب اینجا باید پیش بریم
_دقیقا ، البته تو این کشور مسلمونم داریما
شروین: اوهوم
راوی
شروین نشسته بود تو هال که شیدا عصبی اومد پیشش
شیدا: تو چیکار کردی هان؟ تو چطور با من اینکارو کردی؟!
شروین: چیشده صداتو بیار پایین میشنون ، چیکار کردم باز؟!
شیدا: اون داروی لعنتی ک به ماهور تزریق کردن هنوز روند تولیدش کامل نشده بود بعد تو ازش استفاده کردی؟ خیلی کثافتی شروین خیلییی
شروین: داد نزن بشین حرف بزنیم
عصبی نشست رو مبل روبروی شروین
شروین: ببین راه دیگه ای نداشتم میفهمی؟! اون دارو مطمئنم هرکاری کنه کشنده نیست ایده ش مال من بود خودم میدونم چی دادم بسازن
شیدا: احمق اون دارو عوارض بلند مدت داره اگه چیزیش بشه چی؟!
شروین: شیدا چرا نمیخوای بفهمی؟! اگه به من بود میخواستم ترانه رو بردارم برم بخاطر تو مجبورشدم این پسره رو دورم نگه دارم و بازم بخاطر تو مجبور شدم اون دارو و استفاده کنم چیکار میکردم هان؟!
گفتم با جراحی خودمون میتونیم قسمت حافظه شو دستکاری کنیم ولی ریسک داره گفتی نه گفتم بزاریم بمونه همونجا گفتی نه گفتیم الانکه بیهوشه ی کاری کنیم گفتی نه همونجوری م که نمیشد با عقل سالمش بکشونمش دنبال خودم الانم اگه اینجاست وداری ازدواج میکنی باهاش صدقه سری همون داروعه
شیدا: عه راس میگی؟!اگه اینجوریه چرارو ترانه جونت امتحانش نکردی؟! در ضمن انتظارنداشتی که هربلایی دلت میخواد سرش بیاری بشینم نگات کنم نه؟!
شروین داد زد : ترانه ضربه مغزی شد چرا نمیخوای بفهمی هان؟! ...
#دورترین_نزدیک۲
#رمان
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره #پست_جدید #خاص #زیبا #جذاب #قشنگ #خاصترین #شیک #بینظیر #دخترونه
۱۱.۸k
۱۶ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.