فیک شرط دروغ ادامه پارت ۱
____-----''دوسال بعد'-----_____
شب بود و همه بجز رونا خواب بودن. بالاخره میخواست نقششو عملی کنه... لز تخت بلند شد و با احتیاط رفت سراغ کیف پول خواهرش و مامانش و کلی پول کش رفت، همه ی وسایلش رو که از دیشب یواشکی آماده کرده بود رو هم برداشت و پولارو (کارت بانکی) گزاشت توی کیفش و یوی از بند های کیفشو انداخت روی شونش و رفت... برای همیشه با بغض عجیبی برگشت و برای اخرین بار خونه رو نگاه کرد، نامشو گزاشت روی میز و در و با تردید باز کرد اما قدم محکمی برداشت و ... رفت به سمت فرودگاه ، بعد از سه ساعت پیاده روی رسید به فرودگاه با عجله رفت داخل و بلیط سئول رو خرید و منتطر نشست. خوشبختانه ۱ ساعت زودتر اومده بود مگرنه پروازش از دست میرفت.
_____________________
هواپیما نشست... و رونا با نفس عمیقی از پله های هواپیما پایین رفت... و پاشو گزاشت توی سئول
لبخندی زد که سرشار از غم بود.
کره ای بلد بود اما به سختی حرف نیزد چون خجالت میکشید برای همین بعد از ساعت ها گردش توی املاک های مختلف تا بهد از ظهر تونست یک خونه ی خیلی خیلی کوچیک اجاره کنه... یک شب کامل نخوابیده بود و ۱۲ ساعت کامل در حال راه رفتن بود از خستگی نای هیچ کاری رو نداشت اما از اونجایی که دختر عجولی بود بعد از ۲ ساعت خوابیدن رفت دنبال کار
گوشیش هنوز سایلنت بود اما میدونست خانوادش بارها زنگ زدند...
________۱۰ روز بعد _________
هنوز کار پیدا نکرده بود و داشت از گرسنگی میمرد چون سعی میکرد کم بخوره تا بتونه از پس هزینه اجاره خونه دربیاد با اینکه ۱۵ سالش بود بزرگسال به نطر میرسید. مدام گریه میکرد
ولی این همون دختریه که سخت گریه میکرد چون دلیلی برای گریه نداشت همون دختر که به شیطون مدرسه معروف بود.قبلا... کنار خانوادش بود.... اما خودش این تصمیم رو گرفته بود پس باید تا تهش وایمیستاد نثل همیشه... ولی جه کسی به یه دختر ۱۵ ساله ی ایرانی کار میداد؟ از اونجایی که مدل شدن ارزوش بود و توی موسیقی ماهر بود ... رفت کمپانی بیگ هیت... حتی براش مهم نبود چه کاری بهش بدن فقط میخواست اونجا کار کنه.
از بی تی اس متنفر بود چون فکر میکرد اونا فقط یه مشت پولدار بی احساسن [خودتی بیشور] اما خب در حال حاصر چاره ای دیگر نداشت.
-----------
کارش تمیز کردن و شستن بود ولی از بس بی اختیار کیوت بود بهش میگفتن اِگیو (به معنی کیوت بودن)
____------سه ماه بعد-----_____
سه ماه بدون هیچ اتفاق خاصی بجز تحقیر شدن در کمپانی گذشت. یه روز که داشت مثل همیشه کار میکرد متوجه شد اعضای بی تی اس اومدن اما به چپش هم نبود و به کارش ادامه ولی:
کارفرما. اگیو بیا این نوشیدنی هارو ببر بالااتاق اقای پی دی نیم.. میدونی کجاست دیگه؟ در ضمن اگه خودتو براشون مثل بقیه لوس کنی...
شب بود و همه بجز رونا خواب بودن. بالاخره میخواست نقششو عملی کنه... لز تخت بلند شد و با احتیاط رفت سراغ کیف پول خواهرش و مامانش و کلی پول کش رفت، همه ی وسایلش رو که از دیشب یواشکی آماده کرده بود رو هم برداشت و پولارو (کارت بانکی) گزاشت توی کیفش و یوی از بند های کیفشو انداخت روی شونش و رفت... برای همیشه با بغض عجیبی برگشت و برای اخرین بار خونه رو نگاه کرد، نامشو گزاشت روی میز و در و با تردید باز کرد اما قدم محکمی برداشت و ... رفت به سمت فرودگاه ، بعد از سه ساعت پیاده روی رسید به فرودگاه با عجله رفت داخل و بلیط سئول رو خرید و منتطر نشست. خوشبختانه ۱ ساعت زودتر اومده بود مگرنه پروازش از دست میرفت.
_____________________
هواپیما نشست... و رونا با نفس عمیقی از پله های هواپیما پایین رفت... و پاشو گزاشت توی سئول
لبخندی زد که سرشار از غم بود.
کره ای بلد بود اما به سختی حرف نیزد چون خجالت میکشید برای همین بعد از ساعت ها گردش توی املاک های مختلف تا بهد از ظهر تونست یک خونه ی خیلی خیلی کوچیک اجاره کنه... یک شب کامل نخوابیده بود و ۱۲ ساعت کامل در حال راه رفتن بود از خستگی نای هیچ کاری رو نداشت اما از اونجایی که دختر عجولی بود بعد از ۲ ساعت خوابیدن رفت دنبال کار
گوشیش هنوز سایلنت بود اما میدونست خانوادش بارها زنگ زدند...
________۱۰ روز بعد _________
هنوز کار پیدا نکرده بود و داشت از گرسنگی میمرد چون سعی میکرد کم بخوره تا بتونه از پس هزینه اجاره خونه دربیاد با اینکه ۱۵ سالش بود بزرگسال به نطر میرسید. مدام گریه میکرد
ولی این همون دختریه که سخت گریه میکرد چون دلیلی برای گریه نداشت همون دختر که به شیطون مدرسه معروف بود.قبلا... کنار خانوادش بود.... اما خودش این تصمیم رو گرفته بود پس باید تا تهش وایمیستاد نثل همیشه... ولی جه کسی به یه دختر ۱۵ ساله ی ایرانی کار میداد؟ از اونجایی که مدل شدن ارزوش بود و توی موسیقی ماهر بود ... رفت کمپانی بیگ هیت... حتی براش مهم نبود چه کاری بهش بدن فقط میخواست اونجا کار کنه.
از بی تی اس متنفر بود چون فکر میکرد اونا فقط یه مشت پولدار بی احساسن [خودتی بیشور] اما خب در حال حاصر چاره ای دیگر نداشت.
-----------
کارش تمیز کردن و شستن بود ولی از بس بی اختیار کیوت بود بهش میگفتن اِگیو (به معنی کیوت بودن)
____------سه ماه بعد-----_____
سه ماه بدون هیچ اتفاق خاصی بجز تحقیر شدن در کمپانی گذشت. یه روز که داشت مثل همیشه کار میکرد متوجه شد اعضای بی تی اس اومدن اما به چپش هم نبود و به کارش ادامه ولی:
کارفرما. اگیو بیا این نوشیدنی هارو ببر بالااتاق اقای پی دی نیم.. میدونی کجاست دیگه؟ در ضمن اگه خودتو براشون مثل بقیه لوس کنی...
۹.۰k
۳۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.