رمان شازده کوچولو

رمان شازده کوچولو

پارت ۶۳

دیانا: همینجوری داشت نگاهم میکرد

ارسلان: خودتو زیاد لوس نکن کوچولو میبنی یهو هیچی ازت نمیونه ها

دیانا: ادای گریه دراوردم میخوای منو بخوری

ارسلان: با لبخند شیطانی دست به سنی شدم و سری تکون دادم

دیانا: دست از ادا برداشتم و گفتم یعنی
میخوای منو مثل گرگا لقمه چپم کنی

ارسلان: با خباثت سری تکون دادم

دیانا: یعنی اگر یه جای خلوت منو گیر بیاری میخوریم

ارسلان :لبخندم عمیق تر شد و سری تکون دادم

دیانا: اینجا که خلوته این اتاق هم که صدا ازش نم..

ارسلان: حرف تو دهنش ماسید که اومدم بلند شم سریع از جاش بلند شد و دوید سمت در

دیانا: سریع دویدم سمت در و به بیرون رفتم خدمه ها نبودن وقت ناهار بود رفته بودن رفتم تو حیاط نگهبان ها همش نگاه میکردن متعجب بودن
دیدگاه ها (۰)

رمان شازده کوچولو پارت ۶۴ارسلان: دستم بهت نرسه بچه رو به نگه...

رمان شازده کوچولو پارت ۶۵دیانا: اخجون تو وایسا چشم بزار خوب ...

رمان شازده کوچولو پارت ۶۲دیانا: لبخندی از روی خنده زدم که نگ...

رمان شازده کوچولو پارت ۶۱ارسلان: چیشد دیانا: دستمو رو کمرم گ...

رمان بغلی من پارت ۶۱ارسلان:شرمنده دیانا: سری تکون دادم و به ...

رمان بغلی من پارت ۶۹دیانا: پلک هام و باز کردم ای وای چرا خوا...

رمان بغلی من پارت های ۸۹و۹۰و۹۱دیانا: دیگه از بیدار موندن ها ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط