☆ her eyes ☆
☆ her eyes ☆
Part 4
یک ماه بعد...
جنی : *من بعد از اتفاق یک ماه پیش حال خوبی نداشتم از مدرسه رفتم و شروع کردم به خصوصی اموزش دادن .
امروز هم قرار است برم خونه اقای لی و به دخترش درس بدم .
وارد خونه اقای لی شدم خونه ی بزرگی بود سرم پایین بود و داشتم میرفتم که با کله رفتم تو بغل یه نفر سرم را بالا اوردم دیدم یه مرد عذر خواهی کردم سریع رفتم به سمت اتاق ( اون مرد لینو بود )
لینو : *داشتم از خونه میرفتم بیرون که یه زنه با کله اومد تو بغلم سرش رو اورد بالا دیدم همون دختره که اون روز دیدم . ولی انگار اون نفهمید من کیم .
چند روز بعد...
لینو : * چند روز بعد دوباره اومد و دیدمش صداش زدم .
هی .
جنی : * داشتم دوباره میرفتم تا درس بدم که یک نفر صدام کرد.
لینو : خانم کیم .
جنی : * بله ؟
لینو : از اشنایی باهاتون خوشبختم من لی مینهو هستم البته همه بهم میگن لینو ولی تو همون اقای لی بگو . اینجا به خواهرم درس میدی حواست رو جمع کن هرروز نمیتونی با سر بری تو بغل یکی .
جنی : از عمد نبود . حواسم هست .
لینو : به هر حال اینجا قانون داره منم رئیسم .
جنی : باشه . * منم رئیسم... گگگگ .
لینو : * ازش خوشم میاد ولی باید جدی باشم.
مدتی گذشت و من بیشتر عاشقش شدم الان باهم دوستیم ولی من قراره بهش بگم دوستش دارم .
جنی : * مدتی گذشته و من احساس میکنم عاشقش شدم ولی ما فقط دوستیم .
لینو : جنی درس دادنت تموم شد ؟
جنی : اره دارم میرم .
لینو : صبر کن میگم میشه یه کاری کنی برام ؟
جنی : اره حتما چه کاری ؟
لینو : فرداشب یه مهمونی که همه با پارتنر یا منشی شون میرن . تو با من میشه بیای ؟
جنی : باشه از پدرم میپرسم و بهت خبر میدم .
لینو : ممنون منتظر خبرت هستم .
یک ساعت بعد ...
جنی : الو سلام لینو با پدرم صحبت کردم گفت باشه .
لینو : سلام . عالی شد پس فرداشب میبینمت .
جنی : اوکی میبینمت.
Part 4
یک ماه بعد...
جنی : *من بعد از اتفاق یک ماه پیش حال خوبی نداشتم از مدرسه رفتم و شروع کردم به خصوصی اموزش دادن .
امروز هم قرار است برم خونه اقای لی و به دخترش درس بدم .
وارد خونه اقای لی شدم خونه ی بزرگی بود سرم پایین بود و داشتم میرفتم که با کله رفتم تو بغل یه نفر سرم را بالا اوردم دیدم یه مرد عذر خواهی کردم سریع رفتم به سمت اتاق ( اون مرد لینو بود )
لینو : *داشتم از خونه میرفتم بیرون که یه زنه با کله اومد تو بغلم سرش رو اورد بالا دیدم همون دختره که اون روز دیدم . ولی انگار اون نفهمید من کیم .
چند روز بعد...
لینو : * چند روز بعد دوباره اومد و دیدمش صداش زدم .
هی .
جنی : * داشتم دوباره میرفتم تا درس بدم که یک نفر صدام کرد.
لینو : خانم کیم .
جنی : * بله ؟
لینو : از اشنایی باهاتون خوشبختم من لی مینهو هستم البته همه بهم میگن لینو ولی تو همون اقای لی بگو . اینجا به خواهرم درس میدی حواست رو جمع کن هرروز نمیتونی با سر بری تو بغل یکی .
جنی : از عمد نبود . حواسم هست .
لینو : به هر حال اینجا قانون داره منم رئیسم .
جنی : باشه . * منم رئیسم... گگگگ .
لینو : * ازش خوشم میاد ولی باید جدی باشم.
مدتی گذشت و من بیشتر عاشقش شدم الان باهم دوستیم ولی من قراره بهش بگم دوستش دارم .
جنی : * مدتی گذشته و من احساس میکنم عاشقش شدم ولی ما فقط دوستیم .
لینو : جنی درس دادنت تموم شد ؟
جنی : اره دارم میرم .
لینو : صبر کن میگم میشه یه کاری کنی برام ؟
جنی : اره حتما چه کاری ؟
لینو : فرداشب یه مهمونی که همه با پارتنر یا منشی شون میرن . تو با من میشه بیای ؟
جنی : باشه از پدرم میپرسم و بهت خبر میدم .
لینو : ممنون منتظر خبرت هستم .
یک ساعت بعد ...
جنی : الو سلام لینو با پدرم صحبت کردم گفت باشه .
لینو : سلام . عالی شد پس فرداشب میبینمت .
جنی : اوکی میبینمت.
۱.۷k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.