Ataman Koleji3
عمر
منم نامه رو باز کردم و دیدم نوشته شنگول خانم اگه شما همه چیز رو به کسی نگین منم بچه ها رو تو کالج آتامان ثبت نام میکنم
از طرف عاکف آتاکول
یه لحظه با خودم به فکر رفتم ولی نفهمیدم که عاکف آتاکول کیه آها یه لحظه اون همونیه که مامانم پیشش کار میکرد اما چرا با زنمو شنگول حرف زده بود اصن این موضوع چیه که زنمو نباید به کسی بگه
اما با صدای آسیه و آیبیکه به خودم اومدم
آیبیکه:عمر اینجا داری چی کار میکنی؟
عمر:داشتم.. ایجا رو تمیز میکردم چیزی شده؟
آیبیکه:نه ولی آخه چرا اینجارو؟
عمر:مگه چیه؟
آیبیکه: آخه من گفتم اونجا شخصیه من خودم تمیز میکنم
عمر:نخ نمیخواد الان خودم تمیز میکنم
آیبیکه:باشه من هم میرم به آسیه کمک کنم تو هم سریع اینجارو رو تمیز کن
صدای زنگ خانه
#عمر
#ییعیت_کوچاک
#شنگول
#عاکف
#آیبیکه
#ملیس_مینکاری
#خواهران و برادران
#کاردشلریم
#رمان
#نامه
#خانواده
#مرموز
منم نامه رو باز کردم و دیدم نوشته شنگول خانم اگه شما همه چیز رو به کسی نگین منم بچه ها رو تو کالج آتامان ثبت نام میکنم
از طرف عاکف آتاکول
یه لحظه با خودم به فکر رفتم ولی نفهمیدم که عاکف آتاکول کیه آها یه لحظه اون همونیه که مامانم پیشش کار میکرد اما چرا با زنمو شنگول حرف زده بود اصن این موضوع چیه که زنمو نباید به کسی بگه
اما با صدای آسیه و آیبیکه به خودم اومدم
آیبیکه:عمر اینجا داری چی کار میکنی؟
عمر:داشتم.. ایجا رو تمیز میکردم چیزی شده؟
آیبیکه:نه ولی آخه چرا اینجارو؟
عمر:مگه چیه؟
آیبیکه: آخه من گفتم اونجا شخصیه من خودم تمیز میکنم
عمر:نخ نمیخواد الان خودم تمیز میکنم
آیبیکه:باشه من هم میرم به آسیه کمک کنم تو هم سریع اینجارو رو تمیز کن
صدای زنگ خانه
#عمر
#ییعیت_کوچاک
#شنگول
#عاکف
#آیبیکه
#ملیس_مینکاری
#خواهران و برادران
#کاردشلریم
#رمان
#نامه
#خانواده
#مرموز
۱۵۴
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.