Ataman Koleji 5
-اورهان
ویدئو کال
+آهان بله شنگول خانوم میدونستم نظرتون بالأخره عوض میشه
_آره خب حالا کی بیام؟
+همین امروز راس ساعت 1۰
_باشه خدافظ آقا عاکف
+خدانگهدار
پایان ویدئو کال
شنگول آیبیکه اولجانننن اورهانن بیان دیگه.. بیان صبحونه
آیبیکه:باشه مامان الان میایم
سر میز صبحونه
..........................
شنگول:آها راستی امروز ثبت نامتون میکنم
آیبیکه:وای مامان راست میگی؟!
اولجان:چی؟...چی شنیدم؟راست میگی مادر؟!
اورهان:چجوری؟
شنگول:هاع ام چیزه.. دیگه با روش های خودم دیگه
اورهان:یعنی چی شنگول؟
اولجان:بابا مامانم ذاتن راه های خودش رو داره
آیبیکه:آره بابا جونم اولجان راست میگه
اورهان:(زیر لب)این شنگول که نمیگه چی شده؟ کدوم قضیه هست..
شنگول:اورهان چیزی شده؟ چرا با خودت حرف میزنی؟
اورهان:ها نه چیزی نشده حالا کدوم کالج؟
شنگول:کالج آتامان
اورهان:چی؟ چی میگی شنگولللل
اولجان:وای وای آیبیکه اینکه عالیههه
شنگول:حالا خودم با آقا عاکف حرف زدم گفتم یکم پول رو کم کنه وگرنه شما دیگه از الان به بعد ثبت نام شده بدونین البته آسیه و عمر هم اونجا خودم ثبت نام میکنم
اولجان:باش من به اونا هم میگممممم
بعد صبحونه
.....................
اورهان:من دیگه رفتم
شنگول:وا اورهان کاره تو که ساعت ۱۱ شروع میشه
اورهان:نه میرم بیرون یه سر خرید کنم
اولجان:باشه باشه بابا بیا این رو هم بگیر
اورهان:وای از دست تو اولجان.باشه بده ببینم
شنگول:ها بیا اولجان اینم برايه خونه اس دستت درد نکنه
اورهان:آیبیکه بابا تو چیزی لازم نداری؟
آیبیکه:نه مرسی بابا فعلا
دم در خونه عاکف
..............................
در حال زنگ زدن
اورهان:آقا عاکف بیاین پایین باهاتون کار دارم
عاکف:سلام آقا اورهان بفرمایین بالا
اورهان: خیله خوب باشه الان میام
داخل خونه عاکف
............................
عاکف:آقا اورهان به اون پنجره تکیه ندین لقه
اورهان:ها... باش باشه آقا عاکف
عاکف:خب چی کار داشتین؟
اورهان:میخواستم درمورده شنگول باهاتون حرف بزنم
عاکف:راستش کار واسه شنگول خانوم نداریم
اورهان:نه منظورم اون تماسی بود که شنگول باهاتون گرفت
عاکف:کدوم؟ ها همون صبحیه
اورهان:آره دقیقا همون که واسه ثبت نام بود
عاکف:خب؟
اورهان:خب واسه کدوم قضیه بچه ها رو اونجا ثبت نام کردین؟
عاکف:راستش فک نمیکنم که شنگول خانوم بهتون نگفته باشه که من اشتباهی آقا ولی رو از ساختمون پرت کردم پایین
اورهان:(با داد)چییییی ؟
عاکف:آقا اورهان من فکر کردم که شنگول خانوم بهتون گفته باشن ولی ولی آخه اشتباهی بوده آرامش خودتون رو حفظ کنین
عاکف رو هل دادم یهو بلند شد و اومد سمتم
عاکف اورهان رو هل میده و اورهان از پنجره میوفته بیرون...
#اولجان
#جیهان_شمشیک
#آیبیکه
#ملیس_مینکاری
#عمر
#ییعیت_کوچاک
#آسیه
#سو_بورجو_یازگی
ویدئو کال
+آهان بله شنگول خانوم میدونستم نظرتون بالأخره عوض میشه
_آره خب حالا کی بیام؟
+همین امروز راس ساعت 1۰
_باشه خدافظ آقا عاکف
+خدانگهدار
پایان ویدئو کال
شنگول آیبیکه اولجانننن اورهانن بیان دیگه.. بیان صبحونه
آیبیکه:باشه مامان الان میایم
سر میز صبحونه
..........................
شنگول:آها راستی امروز ثبت نامتون میکنم
آیبیکه:وای مامان راست میگی؟!
اولجان:چی؟...چی شنیدم؟راست میگی مادر؟!
اورهان:چجوری؟
شنگول:هاع ام چیزه.. دیگه با روش های خودم دیگه
اورهان:یعنی چی شنگول؟
اولجان:بابا مامانم ذاتن راه های خودش رو داره
آیبیکه:آره بابا جونم اولجان راست میگه
اورهان:(زیر لب)این شنگول که نمیگه چی شده؟ کدوم قضیه هست..
شنگول:اورهان چیزی شده؟ چرا با خودت حرف میزنی؟
اورهان:ها نه چیزی نشده حالا کدوم کالج؟
شنگول:کالج آتامان
اورهان:چی؟ چی میگی شنگولللل
اولجان:وای وای آیبیکه اینکه عالیههه
شنگول:حالا خودم با آقا عاکف حرف زدم گفتم یکم پول رو کم کنه وگرنه شما دیگه از الان به بعد ثبت نام شده بدونین البته آسیه و عمر هم اونجا خودم ثبت نام میکنم
اولجان:باش من به اونا هم میگممممم
بعد صبحونه
.....................
اورهان:من دیگه رفتم
شنگول:وا اورهان کاره تو که ساعت ۱۱ شروع میشه
اورهان:نه میرم بیرون یه سر خرید کنم
اولجان:باشه باشه بابا بیا این رو هم بگیر
اورهان:وای از دست تو اولجان.باشه بده ببینم
شنگول:ها بیا اولجان اینم برايه خونه اس دستت درد نکنه
اورهان:آیبیکه بابا تو چیزی لازم نداری؟
آیبیکه:نه مرسی بابا فعلا
دم در خونه عاکف
..............................
در حال زنگ زدن
اورهان:آقا عاکف بیاین پایین باهاتون کار دارم
عاکف:سلام آقا اورهان بفرمایین بالا
اورهان: خیله خوب باشه الان میام
داخل خونه عاکف
............................
عاکف:آقا اورهان به اون پنجره تکیه ندین لقه
اورهان:ها... باش باشه آقا عاکف
عاکف:خب چی کار داشتین؟
اورهان:میخواستم درمورده شنگول باهاتون حرف بزنم
عاکف:راستش کار واسه شنگول خانوم نداریم
اورهان:نه منظورم اون تماسی بود که شنگول باهاتون گرفت
عاکف:کدوم؟ ها همون صبحیه
اورهان:آره دقیقا همون که واسه ثبت نام بود
عاکف:خب؟
اورهان:خب واسه کدوم قضیه بچه ها رو اونجا ثبت نام کردین؟
عاکف:راستش فک نمیکنم که شنگول خانوم بهتون نگفته باشه که من اشتباهی آقا ولی رو از ساختمون پرت کردم پایین
اورهان:(با داد)چییییی ؟
عاکف:آقا اورهان من فکر کردم که شنگول خانوم بهتون گفته باشن ولی ولی آخه اشتباهی بوده آرامش خودتون رو حفظ کنین
عاکف رو هل دادم یهو بلند شد و اومد سمتم
عاکف اورهان رو هل میده و اورهان از پنجره میوفته بیرون...
#اولجان
#جیهان_شمشیک
#آیبیکه
#ملیس_مینکاری
#عمر
#ییعیت_کوچاک
#آسیه
#سو_بورجو_یازگی
۳۲۰
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.