گفتا که می بوسم تو را گفتم تمنا می کنم

گفتا که می بوسم تو را، گفتم تمنا می کنم
گفتا اگر بیند کسی، گفتم که حاشا می کنم
گفتا ز بخت بد اگر، ناگه رقیب آید ز در
گفتم که با افسونگری، او را ز سر وا می کنم
گفتا که تلخی های می گر نا گوار افتد مرا
گفتم که با نوش لبم، آنرا گوارا می کنم
گفتا چه می بینی بگو، در چشم چون آیینه ام
گفتم که من خود را در آن عریان تماشا می کنم
گفتا که از بی طاقتی دل قصد یغما می کند
گفتم که با یغما گران باری مدارا می کنم
گفتا که پیوند تو را با نقد هستی می خرم
گفتم که ارزانتر از این من با تو سودا می کنم
گفتا اگر از کوی خود روزی تو را گفتم برو
گفتم که صد سال دگر امروز و فردا می کنم
دیدگاه ها (۵)

به نگاهی که مرا عاشق خود کرده, قسم بایدامشب به غزلهای نگاهت ...

اگر چشمت شب یلداست،من درگیر پاییزمکه هر شب پشت یک شیشه، برای...

دوباره می نویسمت ..کنارِ بیت آخرموچکه چکه می چکم...به سطر ها...

یک روزی که خوشحال تر بودممی آیم و می نویسم کهاین نیز بگذرد ....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط