عمارت ابر پارت15
#عمارت_ابر #پارت15
(پسرا)
جونگ.کوک:تف چرا نمیگن
بانو:وی.جونگ کوک با ادب باش
من:چشم بانویی من.
تهیونگ:نتایج بدین شرح است... مساوی شد
چانیول:امکان نداره.!
یونگ:پس که اینطور به دلیل یه یسری موضوعات حق انتخاب با خود بانو جیسو خواهد بود
جیمین:میشه اینقدر این کتابی حرف نزنه آیا؟!
بکهیونگ:اولین باریه که اینقدر حرص میخوری
چانیول دستش رو رویی رون بکهیونگ گذاشت شروع کرد بع نوازشش بکهیونگ قرمز شده بود نمیتونست کاری بکنه با باد بزنش زد رویی دست چانیول که آخ چانیول بلند شدش
بکهیونگ:حقته تا تو باشی از موقعیت ها سو استفاده نکنی
جیمین به لان یونگ چشم دوخته بود پسر جذاب و یکی از وارث خاندان هایی مهم که زبون زد همه بود
جنی:خیلی تو عمقش نرفتی اون یکی رو باید دید بزنی.
جیمین:منظورت چیه
جنی:هیچی تو دید زدنتو ادامه بده
تهیونگ تمام مدت بدون اینکه جونگ کوک بفهمه زیر نظرش گرفته بود که دید قیافه جونگ.کوک رفت توهم مشکوک رد نگاهش رو گرفت به خاندان رسید که فکرش رو نمیکرد
خاندان ون با پسرایی عزیزش بودن
تهیونگ:اونا که دعوت نداشتن چرا اومدن اینجا
شمشیرش رو برداشت
ون روحان(رئیس قبلیه ون): بابت حضورم که ناگهانی بود عذر میخوام
خپته:رئیس ون چه چیزی شمارو اینجا کشونده
تیکه ایی از دست خدمتکار خودش گرفت به دست پسر ارشد خودش یعنی کای و نامجون(ربطی بهم ندارن توهینم به کای لاور و نامجون لاور هام نمیخوام بکنم فقط.هویجوری به عنوان شخصیتایی منفی گرفتم)داد کای با غرور به سمت بزرگ خاندان گوسو همون خپته رفت که آیون ویونگ وتهیونگ جلوش گرفتن
یونگ:اگه میخوایی چیزی رو نشون بدین به من تحویلش بده
کای پوزخندی زد و جعبه رو گرفت سمت یونگ اما یهو نظرش عوض شدش و اون رو به آیون داد همه جمع از توهینی که به فرزند ارشد شده بود عصبی بودن اما حرفی نمیزدن چون تو قلمرو فرمانروای خودشون نبودن
آیون جعبه رو گرفت با احترام به برادر خودش تحویلش داد
تهیونگ:جواب این بی ادبی که کردی میگیری
کای:منتظر اون روز هستم
برگشت و سمت راست پدرش ایستاد
که صدایی جیغ جیسو در اومد
جیسو:نیستششششش یعنی چی
#اسکندر #آیسان_رومخ
(پسرا)
جونگ.کوک:تف چرا نمیگن
بانو:وی.جونگ کوک با ادب باش
من:چشم بانویی من.
تهیونگ:نتایج بدین شرح است... مساوی شد
چانیول:امکان نداره.!
یونگ:پس که اینطور به دلیل یه یسری موضوعات حق انتخاب با خود بانو جیسو خواهد بود
جیمین:میشه اینقدر این کتابی حرف نزنه آیا؟!
بکهیونگ:اولین باریه که اینقدر حرص میخوری
چانیول دستش رو رویی رون بکهیونگ گذاشت شروع کرد بع نوازشش بکهیونگ قرمز شده بود نمیتونست کاری بکنه با باد بزنش زد رویی دست چانیول که آخ چانیول بلند شدش
بکهیونگ:حقته تا تو باشی از موقعیت ها سو استفاده نکنی
جیمین به لان یونگ چشم دوخته بود پسر جذاب و یکی از وارث خاندان هایی مهم که زبون زد همه بود
جنی:خیلی تو عمقش نرفتی اون یکی رو باید دید بزنی.
جیمین:منظورت چیه
جنی:هیچی تو دید زدنتو ادامه بده
تهیونگ تمام مدت بدون اینکه جونگ کوک بفهمه زیر نظرش گرفته بود که دید قیافه جونگ.کوک رفت توهم مشکوک رد نگاهش رو گرفت به خاندان رسید که فکرش رو نمیکرد
خاندان ون با پسرایی عزیزش بودن
تهیونگ:اونا که دعوت نداشتن چرا اومدن اینجا
شمشیرش رو برداشت
ون روحان(رئیس قبلیه ون): بابت حضورم که ناگهانی بود عذر میخوام
خپته:رئیس ون چه چیزی شمارو اینجا کشونده
تیکه ایی از دست خدمتکار خودش گرفت به دست پسر ارشد خودش یعنی کای و نامجون(ربطی بهم ندارن توهینم به کای لاور و نامجون لاور هام نمیخوام بکنم فقط.هویجوری به عنوان شخصیتایی منفی گرفتم)داد کای با غرور به سمت بزرگ خاندان گوسو همون خپته رفت که آیون ویونگ وتهیونگ جلوش گرفتن
یونگ:اگه میخوایی چیزی رو نشون بدین به من تحویلش بده
کای پوزخندی زد و جعبه رو گرفت سمت یونگ اما یهو نظرش عوض شدش و اون رو به آیون داد همه جمع از توهینی که به فرزند ارشد شده بود عصبی بودن اما حرفی نمیزدن چون تو قلمرو فرمانروای خودشون نبودن
آیون جعبه رو گرفت با احترام به برادر خودش تحویلش داد
تهیونگ:جواب این بی ادبی که کردی میگیری
کای:منتظر اون روز هستم
برگشت و سمت راست پدرش ایستاد
که صدایی جیغ جیسو در اومد
جیسو:نیستششششش یعنی چی
#اسکندر #آیسان_رومخ
۷.۹k
۰۴ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.