the backward harsh world پارت30
#the_backward_harsh_world #پارت30
سورن
من:ساجون میفهمی چی میگم این منم
یه دختر که از بچگی تا 17سالگیش
آزار جنسی دیده یه دختر تاریک آدم
کش بس کن ساجون هیچکس منو
نمیخواد! حتی همین دوستام منو
نمیخوان جزء تو تو برادر منی وگرنه
توام منو نمی خواستی
ساجون:باهم حلش میکنیم
من:این ماجرا به تو ربطی نداره خودم
حلش میکنم درضمن یه کاری بکن
امروز یه زن دختر سئول به مقصد لس
آنجلس ترک میکنن کیف اون دختر
میخوام ساجون اگه می خوایی کمکم
کنی لطفا اون فلش تو اون کیف برام بیار
ساجون:باشه اما سورن..مواظب باش
قرصتم فراموش نکن
من:باشه داداشی هواسم هست
سوار ماشین شدم چان پایین برج
منتظر بودآب دهنموقورت دادم عصبی
بود خدا به دادم برسه نشست تو
ماشین اخماش کشید تو هم
من:چیزی شده؟!
چان:به سمت اداره برو مثل اینکه بچه
ها یه چیزایی فهمیدن
من:ای به چشم راستی چان
چان:چیه؟!
من:موهات درست کن هرچند بااین
مدلم جذابی
خندید خوشم میاد تیکه هایی که
میندازم بهشو میگیره نمیدونم چرا
کنجکاو بودم راجب چان و گذشتش
بیشتر بدونم اما بیخیال همین که گیر
نیفتم خودش خیلیه وارد اداره شدیم
کریس:فرمانده خوش اومدین
چان:خوب خوب چیشد چی فهمیدی
جیهوپ:خیلی چیزا باید بریم اتاق
سران اینجوری نمیشه
من:نیازه من ودخترا هم باشیم
چان:معلومه بجنب بریم
شونه ای بالا انداختیم
یئون:سورن چیشد بگم یانه
من:هیششش هنوز نه اون پرورشگاه
قدیمیه! من توش بودم
میجو:ماجرا چیه
من:چیزی نیس خودتو درگیر نکن
وارد اتاق شدیم
جیهوپ:خوب خوب تا اینجا فهمیدیم
که اینا همشون یه باند خلاف کار بزرگ
بودن زیر پوست خیر بودنشون
کریس:والبته این خالکوبی که رویی
گردنشون بود ازیک طراح معروف
خواسته شده کشیده بشه که شامل
هفت نفر میشه
رنگم پرید مطمئن بودم دخترا هم مثل
من بودن
تهیونگ:هیه هیه حالتون خوبه
یویی:آه آره فقط یکم ترسیدیم اگه
بفهمن ما داریم رویی این پرونده کار میکنیم مارو میکشن که #اسکندر #آیسان_رومخ
سورن
من:ساجون میفهمی چی میگم این منم
یه دختر که از بچگی تا 17سالگیش
آزار جنسی دیده یه دختر تاریک آدم
کش بس کن ساجون هیچکس منو
نمیخواد! حتی همین دوستام منو
نمیخوان جزء تو تو برادر منی وگرنه
توام منو نمی خواستی
ساجون:باهم حلش میکنیم
من:این ماجرا به تو ربطی نداره خودم
حلش میکنم درضمن یه کاری بکن
امروز یه زن دختر سئول به مقصد لس
آنجلس ترک میکنن کیف اون دختر
میخوام ساجون اگه می خوایی کمکم
کنی لطفا اون فلش تو اون کیف برام بیار
ساجون:باشه اما سورن..مواظب باش
قرصتم فراموش نکن
من:باشه داداشی هواسم هست
سوار ماشین شدم چان پایین برج
منتظر بودآب دهنموقورت دادم عصبی
بود خدا به دادم برسه نشست تو
ماشین اخماش کشید تو هم
من:چیزی شده؟!
چان:به سمت اداره برو مثل اینکه بچه
ها یه چیزایی فهمیدن
من:ای به چشم راستی چان
چان:چیه؟!
من:موهات درست کن هرچند بااین
مدلم جذابی
خندید خوشم میاد تیکه هایی که
میندازم بهشو میگیره نمیدونم چرا
کنجکاو بودم راجب چان و گذشتش
بیشتر بدونم اما بیخیال همین که گیر
نیفتم خودش خیلیه وارد اداره شدیم
کریس:فرمانده خوش اومدین
چان:خوب خوب چیشد چی فهمیدی
جیهوپ:خیلی چیزا باید بریم اتاق
سران اینجوری نمیشه
من:نیازه من ودخترا هم باشیم
چان:معلومه بجنب بریم
شونه ای بالا انداختیم
یئون:سورن چیشد بگم یانه
من:هیششش هنوز نه اون پرورشگاه
قدیمیه! من توش بودم
میجو:ماجرا چیه
من:چیزی نیس خودتو درگیر نکن
وارد اتاق شدیم
جیهوپ:خوب خوب تا اینجا فهمیدیم
که اینا همشون یه باند خلاف کار بزرگ
بودن زیر پوست خیر بودنشون
کریس:والبته این خالکوبی که رویی
گردنشون بود ازیک طراح معروف
خواسته شده کشیده بشه که شامل
هفت نفر میشه
رنگم پرید مطمئن بودم دخترا هم مثل
من بودن
تهیونگ:هیه هیه حالتون خوبه
یویی:آه آره فقط یکم ترسیدیم اگه
بفهمن ما داریم رویی این پرونده کار میکنیم مارو میکشن که #اسکندر #آیسان_رومخ
۶.۶k
۰۳ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.