p13
صورتمه خیلی نزدیک بودیم قلب داشت از جاش میزد بیرون
ات: ااام چیزه چی میگن اههه از یادم رفت
جیمین: خندید
ات: یاااا نخند اوه یادم امد مین جی و لوسی ومین سو لباس مناسب ندارن چی کنن؟
جیمین: ای بابا منم گفتم مشکلشون چیه خب الان به یونجون تهیونگ شوگا زنگ میزنم
ات: من تا حالا اینارو ندیدیم(با حالات خجالت و ناراحت)
جیمین: مگه قراره باهاشون ازدواج کنی؟(با خنده) اوه تو لباس داری یا نه؟
ات: خب.. نه
جیمین: باشه بیا بریم بخیریم
ات: یاااا تو چرا میای؟
جیمین: خب پس عمم بیاد؟
ات: عهه با دوستام میخوام برم
جیمین: هه بعد فرار کنی ها
ات: تورو خدا بخدا فرار نمیکنم مگه عقلم رو از دست دادم خونه به این خوشگلی و...
جیمین: و چی ها(با لبخند شیطانی)
ات: هیچی ولش میخواستم برم که دستمو جیمین گرفت انداخت منو رو پاش
جیمین: خب بیبی ببینم چیکار میکنی امشب(با لخند شیطانییی)
ات: یاا بزار برم
جیمین: اول یه بوس بدع
ات: چ چ چییی
جیمین: هیچی برو اصلا(با حالت ناراحت وکیوت)
ویو ات دست خودم نبود از بس کیوت بود که نتونستم جلوی خودمو بگیرم ویه بوس گوشه لبش رفتم
جیمین: خیلی خوشحال شدم که ات لبمو بوسید
ات: وااای من چیکار کردم و وا.. قعا معذرت میخوام فعلا
جیمین: هییی وایسا کارم باها تموم نشده
ات: من رفتممممم
ات رفت تو اتاقش
ات: وای چیکارکردم آبروم رفت چکار کنمم وایی
ویو جیمین
چقدر حس قشنگی بود که بوسیدتم عه چی میگم ولی من عاشق ات شدم چرا خودمو اذیت میکنم ولی اون از من بدش میاد میدونم(مگه الان عمم بوسیدت هاا😐)
ویو ات
نگاهی به ساعت کردم دیدیم ساعت3
گشنم بود رفتم یه چیزی بخورم
خوردم و رفتم اتاقم زنگ زدم به دوستام
لوسی: الو سلاااااااام(با داد)
ات: یااا کر شدم
لوسی: دلم برا ت تنگ شدهههه
ات: منم اماده شو دارم میام بریم خرید کنیم
لوسی: خدا میدونه کجایی تو خونه نبودی کجای پس
ویو ات
نتونستم بهش بگم که دزدیده شدم خجالت کشیدم که بهش بگم پس مجبورشدم بگم
ات: خونه دوست پسرمم
لوسی: واقعاااااببین دوست پسر من چه شکلیه هااا
ات: من خودمم ندیدمش فقط اسمشو میدونم که تهیونگه
لوسی: شت خب خدافظ برم اماده شم
ات: به مین جی و مین سو هم زنک بزنا من حوصله ندارم
لوسی: اوکی بای
قط کردن
ویو ات
آماده شدم موهامو باز گذاشتم یه لباس بیرونگی پوشیدم یه ارایش لایتم کردم(عکساشونو میزارم)
رفتم پایین که دیدم
جیمین نشسنه داره فیلم میبینه
ات: جیمینااا خاک عالم چی گفتم یعنی آقا آقاچیه نه ارباب
جیمین: بهم بگو جبمینا(با خنده)
ات گفت...
ادامه دارد حمایت کنید🥺♥
ات: ااام چیزه چی میگن اههه از یادم رفت
جیمین: خندید
ات: یاااا نخند اوه یادم امد مین جی و لوسی ومین سو لباس مناسب ندارن چی کنن؟
جیمین: ای بابا منم گفتم مشکلشون چیه خب الان به یونجون تهیونگ شوگا زنگ میزنم
ات: من تا حالا اینارو ندیدیم(با حالات خجالت و ناراحت)
جیمین: مگه قراره باهاشون ازدواج کنی؟(با خنده) اوه تو لباس داری یا نه؟
ات: خب.. نه
جیمین: باشه بیا بریم بخیریم
ات: یاااا تو چرا میای؟
جیمین: خب پس عمم بیاد؟
ات: عهه با دوستام میخوام برم
جیمین: هه بعد فرار کنی ها
ات: تورو خدا بخدا فرار نمیکنم مگه عقلم رو از دست دادم خونه به این خوشگلی و...
جیمین: و چی ها(با لبخند شیطانی)
ات: هیچی ولش میخواستم برم که دستمو جیمین گرفت انداخت منو رو پاش
جیمین: خب بیبی ببینم چیکار میکنی امشب(با لخند شیطانییی)
ات: یاا بزار برم
جیمین: اول یه بوس بدع
ات: چ چ چییی
جیمین: هیچی برو اصلا(با حالت ناراحت وکیوت)
ویو ات دست خودم نبود از بس کیوت بود که نتونستم جلوی خودمو بگیرم ویه بوس گوشه لبش رفتم
جیمین: خیلی خوشحال شدم که ات لبمو بوسید
ات: وااای من چیکار کردم و وا.. قعا معذرت میخوام فعلا
جیمین: هییی وایسا کارم باها تموم نشده
ات: من رفتممممم
ات رفت تو اتاقش
ات: وای چیکارکردم آبروم رفت چکار کنمم وایی
ویو جیمین
چقدر حس قشنگی بود که بوسیدتم عه چی میگم ولی من عاشق ات شدم چرا خودمو اذیت میکنم ولی اون از من بدش میاد میدونم(مگه الان عمم بوسیدت هاا😐)
ویو ات
نگاهی به ساعت کردم دیدیم ساعت3
گشنم بود رفتم یه چیزی بخورم
خوردم و رفتم اتاقم زنگ زدم به دوستام
لوسی: الو سلاااااااام(با داد)
ات: یااا کر شدم
لوسی: دلم برا ت تنگ شدهههه
ات: منم اماده شو دارم میام بریم خرید کنیم
لوسی: خدا میدونه کجایی تو خونه نبودی کجای پس
ویو ات
نتونستم بهش بگم که دزدیده شدم خجالت کشیدم که بهش بگم پس مجبورشدم بگم
ات: خونه دوست پسرمم
لوسی: واقعاااااببین دوست پسر من چه شکلیه هااا
ات: من خودمم ندیدمش فقط اسمشو میدونم که تهیونگه
لوسی: شت خب خدافظ برم اماده شم
ات: به مین جی و مین سو هم زنک بزنا من حوصله ندارم
لوسی: اوکی بای
قط کردن
ویو ات
آماده شدم موهامو باز گذاشتم یه لباس بیرونگی پوشیدم یه ارایش لایتم کردم(عکساشونو میزارم)
رفتم پایین که دیدم
جیمین نشسنه داره فیلم میبینه
ات: جیمینااا خاک عالم چی گفتم یعنی آقا آقاچیه نه ارباب
جیمین: بهم بگو جبمینا(با خنده)
ات گفت...
ادامه دارد حمایت کنید🥺♥
۱۳.۸k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.