p12
جیمین: نمکدون خب تو دوست دختر نداری؟
یونجون: اه خوب شد یادم انداختی به ات بگو دوستی چیزی داره برای ما برای مهمونی برای یونگی تهیونگم پیدا کناااا
جیمین: ات مگه اینجا تولید دوست دختر میکنه
یونجون من نمیدوشب بخیر یعنی صبح بخیر(خندید وقط کرد)
جیمین: الو الو الووو یونجون پارت میکنم
اوف الان به ات چی بگم برای دوستام دوست دختر پیدا کن اههه
ویو صبح جیمین
از خواب پاشدم رفتم دستشویی کارای لازمو کردم وای امشب باید بریم مهمونی برمببینم ات بیداره
داشتم میرفتم طرف اتاق ات که صدای گریه شنیدم یعنی چی شده؟ گوشمو گذاشتم رو در تا صدای ات رو بشنوم ببینم چی میگه
ویو ات
صبح با دلدرد زیاد از خواب پاشدم رفتم دستشوی که دیدم پریود شدم
ات: وااای نههه من همیشه موقع پریدشدنم دردم خیلی زیاده مث سگ درد میگره شکشمم
امد بیرون از تو کمد نوار بهداشتی رو برداشتم گذاشتم
امدم رو تخت شروع کردم به گریه کردن من دست خودم نبود موقع پریود بودنم همیشه گریه میکنم و مثل سگ با همه دعوا میکنم
یهو در اتاقم باز شد
جیمین: ات خوبی چیشده ها چرا گریه میکنی؟؟؟(با ترس)
ات: به توچه
جیمین: آدم باش چرا گریه میکنی؟؟
ات: ولم کن دیگه اه برو بیرون
ویو جیمین بهم گفت برم بیرون اما هی داشت زیر شکمشو چنگ میزد فشار میداد
ات: نشنیدی؟
جیمین: خیله خوب باشه راستی یه چیزی
ات: ها چیه
جیمین: چند دوست داری که دختر باشن؟
ات: چطور میخوای اونا رو بخری؟
جیمین: عههه ات
ات: 3تا دارم یکی لوسی که باهاش خیلی صمیمی هستم بعد هم مین جی و مین سو
چطور چیکار داریشون؟
جیمین: ازدواج یا دوست پسر که نداره؟
ات: میشه بدونم چیکار داری
جیمین: ببین من و دوستا قراره بریم امشب مهمونی بعد اونا دوست دختر ندارن میشه به دوستات بگی که برای مهمونی فقط همراهشون بیان؟ منم دوستام3تاست درست اندازه
ات: خیله خب ولی چی به اونا میرسه؟
جیمین: کلی لباسای گرون میپوشنو این چیزا
ات: خیله خب باشه حالا تو چی تو دوست دختر داری؟
جیمین: منم با تو دیگه
ات: چییییی من دوست دخترت شممم
جیمین: خیلیم دلت بخواد ساعت9منتظرم بیای پایین
ات: اههه باشه
ویو ات به دوستام زنگ زدن گفتن باشه ولی لباس مناسب ندارن رفتم پایین دیدم جیمین نشسته داره گوشی بازی میکنه رفتم از پشت یه تاره از موهاشو کشیدم و کنده شد ولی متوجه نشد این بار2تاشو گرفتم کشیدم
جیمین: اخخخخخ سرمم(میام الان میکشمششش)
جیمین: برگشتم که ببینم کیه دیدم ات درست جلوی صورتمه خیلی نزدیک بودیم قلب داشت از جاش میزد بیرون
که ات گفت..
یونجون: اه خوب شد یادم انداختی به ات بگو دوستی چیزی داره برای ما برای مهمونی برای یونگی تهیونگم پیدا کناااا
جیمین: ات مگه اینجا تولید دوست دختر میکنه
یونجون من نمیدوشب بخیر یعنی صبح بخیر(خندید وقط کرد)
جیمین: الو الو الووو یونجون پارت میکنم
اوف الان به ات چی بگم برای دوستام دوست دختر پیدا کن اههه
ویو صبح جیمین
از خواب پاشدم رفتم دستشویی کارای لازمو کردم وای امشب باید بریم مهمونی برمببینم ات بیداره
داشتم میرفتم طرف اتاق ات که صدای گریه شنیدم یعنی چی شده؟ گوشمو گذاشتم رو در تا صدای ات رو بشنوم ببینم چی میگه
ویو ات
صبح با دلدرد زیاد از خواب پاشدم رفتم دستشوی که دیدم پریود شدم
ات: وااای نههه من همیشه موقع پریدشدنم دردم خیلی زیاده مث سگ درد میگره شکشمم
امد بیرون از تو کمد نوار بهداشتی رو برداشتم گذاشتم
امدم رو تخت شروع کردم به گریه کردن من دست خودم نبود موقع پریود بودنم همیشه گریه میکنم و مثل سگ با همه دعوا میکنم
یهو در اتاقم باز شد
جیمین: ات خوبی چیشده ها چرا گریه میکنی؟؟؟(با ترس)
ات: به توچه
جیمین: آدم باش چرا گریه میکنی؟؟
ات: ولم کن دیگه اه برو بیرون
ویو جیمین بهم گفت برم بیرون اما هی داشت زیر شکمشو چنگ میزد فشار میداد
ات: نشنیدی؟
جیمین: خیله خوب باشه راستی یه چیزی
ات: ها چیه
جیمین: چند دوست داری که دختر باشن؟
ات: چطور میخوای اونا رو بخری؟
جیمین: عههه ات
ات: 3تا دارم یکی لوسی که باهاش خیلی صمیمی هستم بعد هم مین جی و مین سو
چطور چیکار داریشون؟
جیمین: ازدواج یا دوست پسر که نداره؟
ات: میشه بدونم چیکار داری
جیمین: ببین من و دوستا قراره بریم امشب مهمونی بعد اونا دوست دختر ندارن میشه به دوستات بگی که برای مهمونی فقط همراهشون بیان؟ منم دوستام3تاست درست اندازه
ات: خیله خب ولی چی به اونا میرسه؟
جیمین: کلی لباسای گرون میپوشنو این چیزا
ات: خیله خب باشه حالا تو چی تو دوست دختر داری؟
جیمین: منم با تو دیگه
ات: چییییی من دوست دخترت شممم
جیمین: خیلیم دلت بخواد ساعت9منتظرم بیای پایین
ات: اههه باشه
ویو ات به دوستام زنگ زدن گفتن باشه ولی لباس مناسب ندارن رفتم پایین دیدم جیمین نشسته داره گوشی بازی میکنه رفتم از پشت یه تاره از موهاشو کشیدم و کنده شد ولی متوجه نشد این بار2تاشو گرفتم کشیدم
جیمین: اخخخخخ سرمم(میام الان میکشمششش)
جیمین: برگشتم که ببینم کیه دیدم ات درست جلوی صورتمه خیلی نزدیک بودیم قلب داشت از جاش میزد بیرون
که ات گفت..
۱۱.۴k
۱۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.