از هان بگم
𝓶𝔂 𝓭𝓮𝓼𝓽𝓲𝓷𝔂
𝓼𝓮𝓪𝓼𝓸𝓷=2
𝓹𝓪𝓻𝓽 =2
از هان بگم
بچم اومده پیش سوهون و مامانش و از بی خانمانی در اومده
ویو هان
دانشگاه تموم شده بود رفتم خونه یه خورده استراحت
کنم
مامان هان: پسرم بلند شو بریم خرید
هان: مامان با بابا برو
مامان هان: بابات نمیاد
هان: باشه اومدم
خلاصه مادر پسری رفتن خرید خرید کردن رفتن خونه
با صحنه ای که دیدن باورشون نمیشد اون بابا هان بود داشت خیانت میکرد
مامان هان: چطوری تونستی(با گریه)
سوهون: م .. من(لکنت)
مامان هان: خفه شو
که بابای هان روی مامان هان دست بلند میکنه
هان: چطوری جرعت میکنی ردی مامان من دست بلند کنی(با داد)
و هان و سوهون با هم دعوا میکردن
که........
ببخشید کمه
8:like
4:comment
𝓼𝓮𝓪𝓼𝓸𝓷=2
𝓹𝓪𝓻𝓽 =2
از هان بگم
بچم اومده پیش سوهون و مامانش و از بی خانمانی در اومده
ویو هان
دانشگاه تموم شده بود رفتم خونه یه خورده استراحت
کنم
مامان هان: پسرم بلند شو بریم خرید
هان: مامان با بابا برو
مامان هان: بابات نمیاد
هان: باشه اومدم
خلاصه مادر پسری رفتن خرید خرید کردن رفتن خونه
با صحنه ای که دیدن باورشون نمیشد اون بابا هان بود داشت خیانت میکرد
مامان هان: چطوری تونستی(با گریه)
سوهون: م .. من(لکنت)
مامان هان: خفه شو
که بابای هان روی مامان هان دست بلند میکنه
هان: چطوری جرعت میکنی ردی مامان من دست بلند کنی(با داد)
و هان و سوهون با هم دعوا میکردن
که........
ببخشید کمه
8:like
4:comment
- ۴.۸k
- ۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط