《 تو گم شده بودی و اون پلیس بود 》
《 تو گم شده بودی و اون پلیس بود 》
P8
درخواستی از yoonshi@
■کجا به این زودی؟
+یو..یوکا(لکنت)
×دیدی همشون داشتن فرار میکردن اما من موندم
ویو یوکا
رفتم دست یونشی رو محکم گرفتم و بردمش تو اتاق و درو قفل کردم
■چطور تونستی یونشی؟؟؟چطور تونستی
+یوکا من ... من متا..
■هیششش ساکت باش هیچی نگو
فقط واقعا چطور وجدانت اجازه داد؟؟؟من بخاطرت ادم کشتم میفهمی؟؟؟رفتم ک خاکش کنم تو هم زندگینو با خاک یکسان کردی
+اما یوکا من فقط اون دخترای بی گناهو ازاد کردم
■بنظرت اونا برام مهمن؟؟؟میدونی مهم برای من چیه؟؟؟اینکه از وقتی دیدمت عاشقت شدم اما تو از وقتی منو دیدی ازم متنفر بودی و دنبال فرار بودی
+متاسفم اما من دوست ندارم
■پس تا ابد همینجا بمون
+نه یوکا صبر....
اما یوکا در رو روی صدای یونشی بست.....
۱ روز بعد
ویو جوکیونگ
هیچ خبری از یونشی نبود و من نگرانش بودم
اون ما ۱۱ تارو ازاد کرد اما بخاطر لونا خودش هم توی اون جهنم گیر افتاد
باید به پلیس خبر بدم
اداره پلیس
□ببخشید اقا
○بله بفرمایید
□اقا احیانا اینجا پرونده ای برای ۱۳ دختر گمشده نیست
○هست
چطور؟؟؟؟
□راستش من لی جوکیونگ هستم
○اقای(یه اسمی فک کنین)زود بیایید اینجا
●چته پسر چیشده
○اقا ایشون لی جوکیونگ هستن
●زود باش راه بیوفت
□چشم
رفتن تو اتاق جیهوپ
_فک کنم باید در بزنین(سرش تو پرونده بود)
□سلام اقا
_سرمو برگردوندم
شما؟؟
●این لی جوکیونگه
_خب؟؟
●یکی از اون ۱۳ دختر گمشده
_چییی؟؟؟برو بیرون من با این دختر کار دارم
●چشم
_خب بشین اینجا
تعریف کن چجوری فرار کردی ۱۲ نفر دیگه کجان ادرستون کجا بود کی خفتتون کرد
□یونشی مارو فراری داد
_چی؟؟خودش چی خودش کو،؟؟
□یونشی همه ی مارو ازاد کرد اما بخاطر یونا مجبور شد همونجا بمونه الان اون زندونیه
_یونا کیه؟؟
□یکی از اون زندانیا که عاشق خفت گیرش بود
_خفت گیرتون کی بود؟؟؟
□یوکا
_ادرسی داری؟؟
□اره
_بلند شو بریم
رسیدن ادرس عمارت
□ما اینجا ازاد شدیم
_تو ماشین بمون
ویو جیهوپ
تفنگمو برداشتم و از دیوار رفتم بالا که صدای گریه شنیدم
تو اتاق
+یوکا توروخدا ولم کن خواهش میکنم(داره گریه میکنه)
■احمقه عوضی(دور از جون)من دوست داشتم و تو میخواستی ازم فرار کنییی(همراه با داد کتک میزنتت)
_رفتم درو باز کردم (در باز بود)
یه دختری در حال دیدن تلویزیون بود و منو ندید منم رفتم بالا و رفتم سمت صدا
+جیغغغغغغغ اییییییی توروخدا خواهش میکنم ولم کن
_دره اتاقو باز کردم ک یوکا منو دید و خواست منو بزنه که کوبوندمش تو در و درو قفل کردم و تفنگو گرفتم رو مغزش
_تکون بخوری هم خون خودت هم خون خانومیت رو از دست میدیم
+هیق هیق(داری گریه میکنی و شوکه شدی)
■تو دیگ کی هستی؟؟
_خفه شو به تو ربطی نداره
#جیهوپ#وانشات#فیک#بیتیاس#fggh
P8
درخواستی از yoonshi@
■کجا به این زودی؟
+یو..یوکا(لکنت)
×دیدی همشون داشتن فرار میکردن اما من موندم
ویو یوکا
رفتم دست یونشی رو محکم گرفتم و بردمش تو اتاق و درو قفل کردم
■چطور تونستی یونشی؟؟؟چطور تونستی
+یوکا من ... من متا..
■هیششش ساکت باش هیچی نگو
فقط واقعا چطور وجدانت اجازه داد؟؟؟من بخاطرت ادم کشتم میفهمی؟؟؟رفتم ک خاکش کنم تو هم زندگینو با خاک یکسان کردی
+اما یوکا من فقط اون دخترای بی گناهو ازاد کردم
■بنظرت اونا برام مهمن؟؟؟میدونی مهم برای من چیه؟؟؟اینکه از وقتی دیدمت عاشقت شدم اما تو از وقتی منو دیدی ازم متنفر بودی و دنبال فرار بودی
+متاسفم اما من دوست ندارم
■پس تا ابد همینجا بمون
+نه یوکا صبر....
اما یوکا در رو روی صدای یونشی بست.....
۱ روز بعد
ویو جوکیونگ
هیچ خبری از یونشی نبود و من نگرانش بودم
اون ما ۱۱ تارو ازاد کرد اما بخاطر لونا خودش هم توی اون جهنم گیر افتاد
باید به پلیس خبر بدم
اداره پلیس
□ببخشید اقا
○بله بفرمایید
□اقا احیانا اینجا پرونده ای برای ۱۳ دختر گمشده نیست
○هست
چطور؟؟؟؟
□راستش من لی جوکیونگ هستم
○اقای(یه اسمی فک کنین)زود بیایید اینجا
●چته پسر چیشده
○اقا ایشون لی جوکیونگ هستن
●زود باش راه بیوفت
□چشم
رفتن تو اتاق جیهوپ
_فک کنم باید در بزنین(سرش تو پرونده بود)
□سلام اقا
_سرمو برگردوندم
شما؟؟
●این لی جوکیونگه
_خب؟؟
●یکی از اون ۱۳ دختر گمشده
_چییی؟؟؟برو بیرون من با این دختر کار دارم
●چشم
_خب بشین اینجا
تعریف کن چجوری فرار کردی ۱۲ نفر دیگه کجان ادرستون کجا بود کی خفتتون کرد
□یونشی مارو فراری داد
_چی؟؟خودش چی خودش کو،؟؟
□یونشی همه ی مارو ازاد کرد اما بخاطر یونا مجبور شد همونجا بمونه الان اون زندونیه
_یونا کیه؟؟
□یکی از اون زندانیا که عاشق خفت گیرش بود
_خفت گیرتون کی بود؟؟؟
□یوکا
_ادرسی داری؟؟
□اره
_بلند شو بریم
رسیدن ادرس عمارت
□ما اینجا ازاد شدیم
_تو ماشین بمون
ویو جیهوپ
تفنگمو برداشتم و از دیوار رفتم بالا که صدای گریه شنیدم
تو اتاق
+یوکا توروخدا ولم کن خواهش میکنم(داره گریه میکنه)
■احمقه عوضی(دور از جون)من دوست داشتم و تو میخواستی ازم فرار کنییی(همراه با داد کتک میزنتت)
_رفتم درو باز کردم (در باز بود)
یه دختری در حال دیدن تلویزیون بود و منو ندید منم رفتم بالا و رفتم سمت صدا
+جیغغغغغغغ اییییییی توروخدا خواهش میکنم ولم کن
_دره اتاقو باز کردم ک یوکا منو دید و خواست منو بزنه که کوبوندمش تو در و درو قفل کردم و تفنگو گرفتم رو مغزش
_تکون بخوری هم خون خودت هم خون خانومیت رو از دست میدیم
+هیق هیق(داری گریه میکنی و شوکه شدی)
■تو دیگ کی هستی؟؟
_خفه شو به تو ربطی نداره
#جیهوپ#وانشات#فیک#بیتیاس#fggh
۶.۴k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.