pt

pt 44

سرنوشت★

جونگکوک یهو چشماشو باز کرد
+من زنده امم؟
_یهو پریدم بغلش
_لطفا دیگه اینطوری ترکم نکن
گریم در اومده بود
+هیش گریه نکن خوشگلم من اینجام
با دستاش اشکامو پاک کرد
_حالت خوبه؟؟ درد نداریی؟؟
+من حالم خیلی خوبه
که یهو دکتر و پرستار اومدن
دکتر=آقای جئون میبینم که خانومو دیدین حالتون خوب شده
+اره دلم براش خیلی تنگ شده بود
_آقای دکتر کی باید کارای ترخیصو انجام بدیم؟
دکتر=میتونید فردا صبح مرخصش کنید ولی باید تو خونه هر شب باندش موقع ی خواب عوض بشه که زخمش عفونت نکنه به مراقبت بالا احتیاج داره باید پماد و داروهاشو سر وقت بزنه و بخوره اگه کاری ندارین من میرم پرستارمون کارای سرمشونو انجام بده
_نه مرسی خیلی ممنونم
پرستار سرم روی دستشو عوض کرد
تا رفت موهامو بالا بستم
+راستی تهیونگ کو؟
_فرستادمش بره لباس بیاره
که یهو در باز شد
* هی رفیق سلام حالت چطوره
جونگکوکو محکم بغل کرد
+ای زخمم
* ببخشید ببخشید ولی چطور عشقت میکنه کاری نداری باهاش؟ باشه اصلا
یه خنده ریز کردم
_تهیونگ ازت ممنونم بابت لباسا
*خواهش کاری نکردم
_ میتونی لباس جونگکوکو عوض کنی؟
*ار...
+نه نمیتونه مگه نمیبینی چطوری زخممو فشار آورد مگرنه باید برم اتاق عمل دوباره اگه این لباسمو عوض کنه
* چه آدمیه
+هیش ساکت
* من رفتمم بیرون آب بگیرم شما لباس عوض کنید
_وایسا ببینم برات چی آورده
_اها اینو بگیر بپوش
+یعنی خودم بپوشم؟؟؟؟؟
_ نه پس میخوای من برات عوض کنم
+اره
_نه بچه پرو من میرم دستشویی لباسای خونی خودمو عوض کنم
+هوف باشههه

ادامه دارد...
دیدگاه ها (۲۶)

pt 45سرنوشت★موقعیت=فردا صبح بعد بیرون اومدن از بیمارستان تو ...

pt 46سرنوشت★۳ ساعت بعد*از خواب بلند شدم دیدم جونگکوک نیست او...

pt 43سرنوشت★جونگکوک پرید جلوم و دوتا تیر بهش خورد من تو شک ب...

pt 42سرنوشت★_پس تو.. همون تک پسر خانواده لی ای !!!_تو با من ...

پارت ۸۸ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط