Children 's novels like need پارت3
Children 's novels like need #پارت3
غزل کلیدا خانهای ارسلان را دارد او قبل از رفتنش کلید هارا به غزل داد بود تا خانه آنها فاصله ایی نداشت چندین کوچه بود
وقتی رسید در را زد غزل در واز کرد تعجب کرد از دیدن آرکا کسی خبر نداشت که غزل کجا رفته آرکا بی مهبا به بغل غزل پرید همیچز را با گریه برای او تعریف کرد .
۱۰سال بعد
نارمیلا :مامان مانی مامان غزل جونی مامان غزل
_جان دل مامان غزل
+آرکا کجاست
_نمدونم فکنم که رفته دانشگاه
+اوهم من رفتم تو اتاقم
_چیشد عشق مامان که اینجور بادت خوابید
+بهم قول داد بود که ببرتم بیرون تا شب بعدشم شهر بازی
_آهان حالا من بهش زنگ میزنم برم غذا درست کنم عزیزم توهم یکم به درسات برس تا مثه من نشی
+باشه بانوی من مگه شما چت عشق من به این خوبی بابام زنگ نزد
_نه قربونت برم گفت چند ماهه دیگه بر میگرد
+واقعاااااا پریدم مامان غزلو بوس کردمو رفتم تو اتاقم من الان ۱۰سالم با عمه و دایی آرکا زندگی میکنم عمو جونم ۱۷سالش و دانشجو رشته پزشکی جهشی خوند مامان خانوم یا همون عمه غزل ۲۶سالش و درسشو بخاطر من ادامه نداد ولی الا به اسراری زیاد آرکا دار برای کنکور میخونه وخیلییی خوشحالم بابت این موضوع اونم میخواد دکتر بشه بابا ارسلانو تاحالا ندیدم فقط چیزایی که ازش میدونم اینکه مهندس وضع مالی عالی دار چندین خونه و شعبه شرکتش تو ایران دار و مال آمریکاشو نمیدونم ۴ساله که زن گرفته میگفتند مال همین ایران خیلیی دلم میخواست هم بابا ارسلانو ببینم هم اونم زنو میگفتن یه بچهم دارن اسمش چی بود ؟؟آممممم آهاننننن ماهور بود الان فکنم ۳سالش یعنی من ۷سال ازش بزرگترم خخخخ خوبه یه داداش کوچولو دارم برم بیگرم بخوابم تا آرکا بیاد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
غزل:
داشتم آشپزی میکرد یهو یکی از پشت بغلم کرد لبخند بر روی لبام نشست
+سلام بانو خسته نباشی چطوری خواهر خوشگلم اون شیطونک کجاست که انقدر خونه ساکته
سلامت باشی ممنون تو خوب باشی منم خوبم هیچ اون شیطونم از موقعی که بیدار شد منتظر اومدن تو تا بیایی ببریش بیرون الانم فکنم خوابه
و........
غزل کلیدا خانهای ارسلان را دارد او قبل از رفتنش کلید هارا به غزل داد بود تا خانه آنها فاصله ایی نداشت چندین کوچه بود
وقتی رسید در را زد غزل در واز کرد تعجب کرد از دیدن آرکا کسی خبر نداشت که غزل کجا رفته آرکا بی مهبا به بغل غزل پرید همیچز را با گریه برای او تعریف کرد .
۱۰سال بعد
نارمیلا :مامان مانی مامان غزل جونی مامان غزل
_جان دل مامان غزل
+آرکا کجاست
_نمدونم فکنم که رفته دانشگاه
+اوهم من رفتم تو اتاقم
_چیشد عشق مامان که اینجور بادت خوابید
+بهم قول داد بود که ببرتم بیرون تا شب بعدشم شهر بازی
_آهان حالا من بهش زنگ میزنم برم غذا درست کنم عزیزم توهم یکم به درسات برس تا مثه من نشی
+باشه بانوی من مگه شما چت عشق من به این خوبی بابام زنگ نزد
_نه قربونت برم گفت چند ماهه دیگه بر میگرد
+واقعاااااا پریدم مامان غزلو بوس کردمو رفتم تو اتاقم من الان ۱۰سالم با عمه و دایی آرکا زندگی میکنم عمو جونم ۱۷سالش و دانشجو رشته پزشکی جهشی خوند مامان خانوم یا همون عمه غزل ۲۶سالش و درسشو بخاطر من ادامه نداد ولی الا به اسراری زیاد آرکا دار برای کنکور میخونه وخیلییی خوشحالم بابت این موضوع اونم میخواد دکتر بشه بابا ارسلانو تاحالا ندیدم فقط چیزایی که ازش میدونم اینکه مهندس وضع مالی عالی دار چندین خونه و شعبه شرکتش تو ایران دار و مال آمریکاشو نمیدونم ۴ساله که زن گرفته میگفتند مال همین ایران خیلیی دلم میخواست هم بابا ارسلانو ببینم هم اونم زنو میگفتن یه بچهم دارن اسمش چی بود ؟؟آممممم آهاننننن ماهور بود الان فکنم ۳سالش یعنی من ۷سال ازش بزرگترم خخخخ خوبه یه داداش کوچولو دارم برم بیگرم بخوابم تا آرکا بیاد
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
غزل:
داشتم آشپزی میکرد یهو یکی از پشت بغلم کرد لبخند بر روی لبام نشست
+سلام بانو خسته نباشی چطوری خواهر خوشگلم اون شیطونک کجاست که انقدر خونه ساکته
سلامت باشی ممنون تو خوب باشی منم خوبم هیچ اون شیطونم از موقعی که بیدار شد منتظر اومدن تو تا بیایی ببریش بیرون الانم فکنم خوابه
و........
۲.۹k
۲۴ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.