Children'snovelslikeneed پارت4
#Children'snovelslikeneed #پارت4
+خخخ وایستا ببینم چرا چشات پف دار گریه کردی دوبار نشستی به اونا فکر میکینی فدای یه تار موت خواهری ماهمدیگرو داریم دیگه به کسی نیاز نداریم
دلم برا مامان بابا تنگ شد ولی نمیخوام برم ببینمشون ممکن به روحیه نارمیلا آسیب برسونن هی
+سعی کرد موضوع عوض کنم گفتم :وای چقدر آجی شمال آب و حواش خوبه تصمیم خوبی گرفتی اومیدیم اینجا نظرت چیه عید بریم اصفهان
باشه اصفهانم هرجور شما راحتین من که راضیم به نارمیلا بگو اونم که فکنم از خداش باشه به نارمیلا گفتم بابا چند ماه دیگه میاد ولی ارسلان دوروز دیگه اینجاست نمیخواستم بدون استرس بگیر توهم بهش نگو ولی آمادگی داشته باش یه راس میان اینجا
+باشه نمیگم حواسم هست چیزی میخوای برای دوروز دیگه من بیمارستانم اون روز شب میام هرچی میخوای بگو صبح بخرم
باشه چشم برو بخواب خستگیتو رفع کن که عصر باید این وروجکو ببری بیرون
+باشه خخخخخ واسه نهار بیدارم کن
باشه
آرکا رفت بخواب من استرس دورز دیگرو داشتم میدونستم ارسلان نارمیلارو نمیخواد خودش گفته بود نفس (زن دوم ارسلان )نارمیلارو نمیخواد منهم خوشحال بودم هم ناراحت که چه زن بدی و هم خوشحال که نارمیلا پیشم میمونه ارسلان چقدر برای به دنیا اومدن ماهور خوشحال بود دلم گرفت از این همه خوشحالی بعد از ۱۰سال یبارم حال نارمیلارو نپرسید فقط همیشه میگه من اون نمیخوام چون اون یاد آور عشقم همیشه به نارمیلا دروغ میگم پدرش از حالش میپرسه هی نیاز کجایی که یه زن اومد جاتو گرفته جای بچتو برای ارسلان پر کرد دیگه چی بگم نیاز میدونم ناراحتی ولی من بهت قول دادم از دخترت مراقبت کنم .
.
.
.
.
.
.
آرکا:
هه بعداز ۱۰سال ارسلان داربرمیگرد با یه زنو بچه یعنی نارمیلا براش مهم نبود که اصلا ازش حالیم نمیپرسه نارمیلا انگاری خود مامان نیازم چرا رفتی مارو تنها گذاشتی نیاز این ازون شوهر بی غیرتت که دخترتون تنها گذاشته و رفته حتا میخواست اون به پرورشگاه بد غزل نذاشت ای کاش میذاشت من به نارمیلا همه چیزو بگم ما پشت ابر نمیمونه ولش بیخیال دنیا بگیرم بخوابم که عصر باید عشقامو ببرم بیرون
.
+خخخ وایستا ببینم چرا چشات پف دار گریه کردی دوبار نشستی به اونا فکر میکینی فدای یه تار موت خواهری ماهمدیگرو داریم دیگه به کسی نیاز نداریم
دلم برا مامان بابا تنگ شد ولی نمیخوام برم ببینمشون ممکن به روحیه نارمیلا آسیب برسونن هی
+سعی کرد موضوع عوض کنم گفتم :وای چقدر آجی شمال آب و حواش خوبه تصمیم خوبی گرفتی اومیدیم اینجا نظرت چیه عید بریم اصفهان
باشه اصفهانم هرجور شما راحتین من که راضیم به نارمیلا بگو اونم که فکنم از خداش باشه به نارمیلا گفتم بابا چند ماه دیگه میاد ولی ارسلان دوروز دیگه اینجاست نمیخواستم بدون استرس بگیر توهم بهش نگو ولی آمادگی داشته باش یه راس میان اینجا
+باشه نمیگم حواسم هست چیزی میخوای برای دوروز دیگه من بیمارستانم اون روز شب میام هرچی میخوای بگو صبح بخرم
باشه چشم برو بخواب خستگیتو رفع کن که عصر باید این وروجکو ببری بیرون
+باشه خخخخخ واسه نهار بیدارم کن
باشه
آرکا رفت بخواب من استرس دورز دیگرو داشتم میدونستم ارسلان نارمیلارو نمیخواد خودش گفته بود نفس (زن دوم ارسلان )نارمیلارو نمیخواد منهم خوشحال بودم هم ناراحت که چه زن بدی و هم خوشحال که نارمیلا پیشم میمونه ارسلان چقدر برای به دنیا اومدن ماهور خوشحال بود دلم گرفت از این همه خوشحالی بعد از ۱۰سال یبارم حال نارمیلارو نپرسید فقط همیشه میگه من اون نمیخوام چون اون یاد آور عشقم همیشه به نارمیلا دروغ میگم پدرش از حالش میپرسه هی نیاز کجایی که یه زن اومد جاتو گرفته جای بچتو برای ارسلان پر کرد دیگه چی بگم نیاز میدونم ناراحتی ولی من بهت قول دادم از دخترت مراقبت کنم .
.
.
.
.
.
.
آرکا:
هه بعداز ۱۰سال ارسلان داربرمیگرد با یه زنو بچه یعنی نارمیلا براش مهم نبود که اصلا ازش حالیم نمیپرسه نارمیلا انگاری خود مامان نیازم چرا رفتی مارو تنها گذاشتی نیاز این ازون شوهر بی غیرتت که دخترتون تنها گذاشته و رفته حتا میخواست اون به پرورشگاه بد غزل نذاشت ای کاش میذاشت من به نارمیلا همه چیزو بگم ما پشت ابر نمیمونه ولش بیخیال دنیا بگیرم بخوابم که عصر باید عشقامو ببرم بیرون
.
۴.۶k
۲۴ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.