پارت ششم
پارت ششم
از دید جیهوپ
امروز خیلی خسته شده بود!
تصمیم گرفتم ببرمش خونه خودم تا ی غذای خوب بهش بدم و فردام با خودم بیاد سر کار
نمیدونم چ حسیه ولی دوس دارم کنار خودم باشه و نزدیک فرد دیگه ای هم نشه!
امروزم ک نزدیک رئیس بعضی از شرکتا میشد بد جور عصبانی میشدم
رسیدیم دیدم خوابش برده
بغلش کردم و رفتم توی خونه
خدمتکارا با تعجب بهمون نگاه میکردن...
ا/ت رو گزاشتم توی اتاقم روی تخت و رفتم پایین
جیهوپ:میتونین برین خونه هاتون...۲ روز بهتون مرخصی میدم
خدمتکارا:ممنون اقا
رفتم توی اتاقم و نشستم کنار تخت
اون دختر واقن زیبا بود!موهاش ریخته بود روی صورتش...آروم با دستم کنارشون زدم ک باعث شد بیدار شه
جیهوپ:آمم ببخشید نمیخواستم اذیتت کنم
ا/ت خیلی شکه شده بود سریع بلند شد
ا/ت:ببخشید رئیس حتمن خیلی اذیت شدید...
جیهوپ:بهم نگو رئیس اینجا ک شرکت نیس راحت باش و جیهوپ صدام کن
ا/ت:چشم😓
لایک و کامنت فراموش نشه
از دید جیهوپ
امروز خیلی خسته شده بود!
تصمیم گرفتم ببرمش خونه خودم تا ی غذای خوب بهش بدم و فردام با خودم بیاد سر کار
نمیدونم چ حسیه ولی دوس دارم کنار خودم باشه و نزدیک فرد دیگه ای هم نشه!
امروزم ک نزدیک رئیس بعضی از شرکتا میشد بد جور عصبانی میشدم
رسیدیم دیدم خوابش برده
بغلش کردم و رفتم توی خونه
خدمتکارا با تعجب بهمون نگاه میکردن...
ا/ت رو گزاشتم توی اتاقم روی تخت و رفتم پایین
جیهوپ:میتونین برین خونه هاتون...۲ روز بهتون مرخصی میدم
خدمتکارا:ممنون اقا
رفتم توی اتاقم و نشستم کنار تخت
اون دختر واقن زیبا بود!موهاش ریخته بود روی صورتش...آروم با دستم کنارشون زدم ک باعث شد بیدار شه
جیهوپ:آمم ببخشید نمیخواستم اذیتت کنم
ا/ت خیلی شکه شده بود سریع بلند شد
ا/ت:ببخشید رئیس حتمن خیلی اذیت شدید...
جیهوپ:بهم نگو رئیس اینجا ک شرکت نیس راحت باش و جیهوپ صدام کن
ا/ت:چشم😓
لایک و کامنت فراموش نشه
۱۲.۲k
۰۸ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.