دوخاطره ازبسیجی شهید علی اکبر ابراهیمی

دوخاطره ازبسیجی شهید علی اکبر ابراهیمی👇👇
خاطره اول: گفت:« یک لحظه بایستین!».
تویوتا ایستاد. خودش را داخل رودخانه چنگوله انداخت. گفتم:« این چکاریه که می‌کنی؟».
خندید و گفت:« غسل می‌کنم، غسل شهادت!».
گفتم:« از کجا می‌دونی که شهید می‌شی؟».
گفت:« در هر زمان باید آماده شهادت بود، امّا من آرزومه که شهید بشم!».
در همان عملیات بود که به شهادت رسید.
شهید علی‌اکبر ابراهیمی
منبع: فرهنگنامه شهدای سمنان، جلد 1، ص 41

خاطره دوم: سر مزار شهید شیرعلی نشسته بودیم. ساعت‌ها بود که با شهید درد دل میکرد. گفتم:« بریم دیگه. ».
گفت:« ابوالقاسم! چشمم که به بچه‌ی چهل روزه‌ی شیرعلی میافته، خجالت میکشم که برم جبهه و سالم برگردم. ».
گفتم:« مرگ دست خداست. هر چه خواست اون باشه ‌همون می‌شه. ».
نگاهش پر از التماس بود. گفت:« دعا کن من هم شهید بشم. ».
شهید علی‌اکبر ابراهیمی
منبع: فرهنگنامه شهدای سمنان، جلد 1، ص 32 #شهیدعلی اکبرابرهیمی #شهدای سمنان #شهدای سرخه #خاطرات شهدا #کرامات شهدا #پوسترشهدا #شهید محمد حسین یوسف اللهی #وصیت نامه شهدا #تصاویرشهدا #راهیان نور #دفاع مقدس #روایت فتح #سیدشهیدان اهل قلم #مدافعان سلامت #شهدای سلامت #شهدا #شهدای ناجا #شهید #شهدای سپاه #شهدای درگیری باپژاک #شهدای ارتش #شهدای مدافع حرم #شهدای کارگر #بیت الشهدا #معبربیت الشهدا #معبرسایبری بیت الشهدا #شهدای حزب الله لبنان #زندگی به سبک شهدا #شهید حاج قاسم سلیمانی #مذهبی #خبری #عمومی #شهدا #beytoshohada.blog.ir #beytoshohada.blogfa.com #beytoshohada # #جذاب
دیدگاه ها (۱)

خاطره ازشهید محمدرضا ابراهیمی👇👇غروب بود و آسمان زیبا؛ محمدرض...

دو خاطره ازشهید یوسف کلاهدوز👇👇خاطره اول: چهل و پنج دقیقه بعد...

خاطره از بسیجی شهید عبدالله قابل👇👇یک مرتبه که عبدالله در بست...

خاطره ازسردارشهید عبدالله میثمی👇👇 از خودم بدم می آد. خسته شد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط