فیک یونگی
فیکیونگی
فصل۲
P.۷
(رفتن خونه درختی ات)
تهیونگ ـ وایی چ گشنگه(محو در افق😂)
کوک ـ ارههه(ایشون محو تر در افق😂)
ف ـ وا..یی(ایشونو ک نگم...اصن تو افقه..استغفرالله)
ات ـ خب بیاین داخل دیگه
پسرا ـ اوکی اومدیم
ات ـ خب ببینین...یونارو ک (بچها کلااا قاطی کردم...دوست ات توی فیک یونگی..یونا بود دیگه...و توی فیک کوکم یونجی...بنده کاملا قاطی کردم)
ات ـ خب ببینین یونا رو ک میشناسین؟
کوک،تهیونگ ـ اره
ف ـ نه
ات ـ دوستم بود..یونا خیلیم ک ما فک میکردیم خوب نیست و یجورایی ک ن..قطعا دشمنمه
تهیونگ ـ ینی چی؟
ات ـ ینی..ما دیگه دوس نیستیم..دشمنیم و الان جون هممون در خطره
کوک ـ برای چی جونمون در خطره؟
ات ـ نه نترسین جون شما در خطر نیس..فقد نباید برین بیرون از اینجا...خودم براتون کاراشو انجام میدم..
کوک ـ میشه دقیق توضیح بدی؟
ات ـ خب نگا کن..من یونارو ب ی بازی دعوت کردمو باید تا تهش برم..اگه اون منو پیدا کنه من میمیرم..اگه من اونو پیدا کنم.. اون میمیره
تهیونگ ـ نه..نه نمیشه تو بمیری...تو تازه اومدی پیش ماا*بغض*
ات ـ هع..نترس باوو..پیش بزرگترین مافیای دنیاییناا..تا منو دارین غم ندارین*خنده.بغض*
کوک ـ خب..الان باید چیکا کنی؟
ات ـ اونو بسپر ب من..
ف ـ کمک نیاز نداری؟؟
ات ـ چرا...بیا اینا بشین بهت بگم..(منظورش بغل اتس😂)
ف ـ باش
تهیونگویو
وایی چرا رفت بغل ات نشس؟چرا انقد نزدیکشهههه وایی دارم دیوونه میشممم
تهیونگ ـ منم کمک میکنممم*داد*
ات ـ هوویی چتهه..باشه توام بیا
رفتم وسط ات و فیلیکس نشستم..(استغفرالله...)
تهیونگ ـ خبب...بگین بینم..
ات ـ نگا کن..یونا یچیزیو یادش رفته از کار بندازه و من میدونم کجاس*پوزخند*
تهیونگ ـ خب الان میخای بری اونجا؟خطری نی؟
ات ـ اره میرم اونجا..اصنم خطری نی..
ف ـ منم باهات میام!
ات ـ نه نمیشه..
ف ـ چراا ممکنه اتفاقی بیوفته
ات ـ باشه تو بیا
تهیونگ ـ منم میام!
ات ـ تو کجا میای؟دو نفری زیادم هستیم..تازه میخاستم بگم خودم تکی برم..
تهیونگ ـ پس..باشه
ات ـ افرینن
تهیونگ ـ حیح
اتویو
اهم..الان باید بریم ب ی پارک متروکه؟وای این جای موندنه؟خخخخ*خنده*
ات ـ فیلیکس امادهای؟
ف ـ اره
ات ـ اسکل گوشه ی لباست کجه..درستش کن
ف ـ حیح باشه
ــ⁶مینبعدــ
ات ـ نرسیدیم؟
ف ـ چرا اینجاس..
ات ـ هاااایی*داد*
پیدا کردنت مث آب خوردن بود
واقعا خیلی خنگیــ...
ادمینویو
ات همون لحظه گوشی ای اونطرف دید..
ات ـ وایی فیلیکس..رکب خوردیم..سریع برو تو ماشینن
ف ـ باشه ولی..توچی؟؟
ات ـ تو بروو
یوناویو
خیر سرش بزرگترین مافیاستا..اسکلل*خنده*
یونا ـ هاییی*داد*
میبینم رکب خوردی کیومرث..عاا الان من تورو گیر آوردم یا تو منو؟
ات ـ عووو بلاخره اومد*خنده*
یونا باشتاب ب ات حمله کرد...در گوش ات گفت
یونا ـ اون دنیا خوش بگذره
ـــــ
حاحااا😂
فصل۲
P.۷
(رفتن خونه درختی ات)
تهیونگ ـ وایی چ گشنگه(محو در افق😂)
کوک ـ ارههه(ایشون محو تر در افق😂)
ف ـ وا..یی(ایشونو ک نگم...اصن تو افقه..استغفرالله)
ات ـ خب بیاین داخل دیگه
پسرا ـ اوکی اومدیم
ات ـ خب ببینین...یونارو ک (بچها کلااا قاطی کردم...دوست ات توی فیک یونگی..یونا بود دیگه...و توی فیک کوکم یونجی...بنده کاملا قاطی کردم)
ات ـ خب ببینین یونا رو ک میشناسین؟
کوک،تهیونگ ـ اره
ف ـ نه
ات ـ دوستم بود..یونا خیلیم ک ما فک میکردیم خوب نیست و یجورایی ک ن..قطعا دشمنمه
تهیونگ ـ ینی چی؟
ات ـ ینی..ما دیگه دوس نیستیم..دشمنیم و الان جون هممون در خطره
کوک ـ برای چی جونمون در خطره؟
ات ـ نه نترسین جون شما در خطر نیس..فقد نباید برین بیرون از اینجا...خودم براتون کاراشو انجام میدم..
کوک ـ میشه دقیق توضیح بدی؟
ات ـ خب نگا کن..من یونارو ب ی بازی دعوت کردمو باید تا تهش برم..اگه اون منو پیدا کنه من میمیرم..اگه من اونو پیدا کنم.. اون میمیره
تهیونگ ـ نه..نه نمیشه تو بمیری...تو تازه اومدی پیش ماا*بغض*
ات ـ هع..نترس باوو..پیش بزرگترین مافیای دنیاییناا..تا منو دارین غم ندارین*خنده.بغض*
کوک ـ خب..الان باید چیکا کنی؟
ات ـ اونو بسپر ب من..
ف ـ کمک نیاز نداری؟؟
ات ـ چرا...بیا اینا بشین بهت بگم..(منظورش بغل اتس😂)
ف ـ باش
تهیونگویو
وایی چرا رفت بغل ات نشس؟چرا انقد نزدیکشهههه وایی دارم دیوونه میشممم
تهیونگ ـ منم کمک میکنممم*داد*
ات ـ هوویی چتهه..باشه توام بیا
رفتم وسط ات و فیلیکس نشستم..(استغفرالله...)
تهیونگ ـ خبب...بگین بینم..
ات ـ نگا کن..یونا یچیزیو یادش رفته از کار بندازه و من میدونم کجاس*پوزخند*
تهیونگ ـ خب الان میخای بری اونجا؟خطری نی؟
ات ـ اره میرم اونجا..اصنم خطری نی..
ف ـ منم باهات میام!
ات ـ نه نمیشه..
ف ـ چراا ممکنه اتفاقی بیوفته
ات ـ باشه تو بیا
تهیونگ ـ منم میام!
ات ـ تو کجا میای؟دو نفری زیادم هستیم..تازه میخاستم بگم خودم تکی برم..
تهیونگ ـ پس..باشه
ات ـ افرینن
تهیونگ ـ حیح
اتویو
اهم..الان باید بریم ب ی پارک متروکه؟وای این جای موندنه؟خخخخ*خنده*
ات ـ فیلیکس امادهای؟
ف ـ اره
ات ـ اسکل گوشه ی لباست کجه..درستش کن
ف ـ حیح باشه
ــ⁶مینبعدــ
ات ـ نرسیدیم؟
ف ـ چرا اینجاس..
ات ـ هاااایی*داد*
پیدا کردنت مث آب خوردن بود
واقعا خیلی خنگیــ...
ادمینویو
ات همون لحظه گوشی ای اونطرف دید..
ات ـ وایی فیلیکس..رکب خوردیم..سریع برو تو ماشینن
ف ـ باشه ولی..توچی؟؟
ات ـ تو بروو
یوناویو
خیر سرش بزرگترین مافیاستا..اسکلل*خنده*
یونا ـ هاییی*داد*
میبینم رکب خوردی کیومرث..عاا الان من تورو گیر آوردم یا تو منو؟
ات ـ عووو بلاخره اومد*خنده*
یونا باشتاب ب ات حمله کرد...در گوش ات گفت
یونا ـ اون دنیا خوش بگذره
ـــــ
حاحااا😂
۱۵.۳k
۲۴ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.