فیک یونگی
فیکیونگی
فصل۲
P.۵
ــتویکرهــ
ات ـ واهاییی چقد تغییر کردهه
ف ـ ارههه واییی
ات ـ خب من باید برم یجایی تو میت...
ف ـ منم باهاتون میام
ات ـ باشه..
*توی راه*
ف ـ میتونم بپرسم کجا میریم؟
ات ـ داریم میریم خونهی داداشم
ف ـ مگه تو داداش داری؟
ات ـ اره..رسیدیممم
تق تق*رفتنو در خونه ی مجردی ات رو زدن*
کوک ـ بل...اتت خودتییییی
ات ـ هققق جونگکوکییییییی*گریه*
کوک ـ کجا بودی توووو هقق نمیگی چقد نگرانت...عه این کیه؟(روبه فیلیکس)
ات ـ دوستمه
کوک ـ عههه چ غلطاا..نکنه بچههم داریـ....
ات ـ کوک...گاراژو ببند
کوک ـ....
ات ـ افرین...میشه بیام خونه ی خودم؟؟انگار صاحب شدی خونموووووو*داد*
کوک ـ یااااااا تو نبودی و این خونه برای منه...همینی ک هسس
ف ـ *داره جر میخوره از خنده😂*
ات ـ چته😂
ف ـ شما...دوتا خیلی باحالیننننن جرر😂
کوک ـ میدونم☺️
ات ـ مامان بابا کجان؟
کوک ـ.....
ات ـ چی نشنیدم چی گفدی؟
کوک ـ......
ات ـ چیشدهههه یچی بگووو خبب
کوک ـ مامان و بابا...رفتین بین عمه(چیه میخای بگم مردن؟نچچچچ😂)
ات ـ هووووفف خدا نکشتت..داشتم میمردمممم
کوک ـ بفرمایید داخل(تا الان ات و فیلیکس بیرون داشتن حرف میزدن😂)
ات ـ آخیششش پام شکستت
ف ـ اره منممم
ات ـ از تهیونگ چخبر؟
کوک ـ بگم بهش بیاد اینجا؟
ات ـ ارههههه
ـــبعدازاینکهتهیونگاومدـــ
تهیونگ ـ اتتتتت*بغض*
ات ـ ته*پرید بغلش*
تهیونگ ـ کجا بودی تو دختررر نمیگی نگرانت میشییممم
ات ـ ودف...مگه دوساعته بیرونم میگی نگرانم میشی..سه سال گذشت جنااببب😂
تهیونگ ـ حالا...خب بیا بگو بینم کجا رفتی چیکارا کردی..
(ات همچیو توضیح داد)
کوک ـ پس...خاعر من ی مافیای بزرگه؟خوشم اومدددد
تهیونگ ـ عرر...خانومم...عه چیزه میگم ات..دوس پسر نداری؟
ات ـ ن چطور
تهیونگ ـ پس این پسره...(بلاخره فهمید😂)
ـــــ
حمایت؟
زیاد نوشتم حال کنین😂
فصل۲
P.۵
ــتویکرهــ
ات ـ واهاییی چقد تغییر کردهه
ف ـ ارههه واییی
ات ـ خب من باید برم یجایی تو میت...
ف ـ منم باهاتون میام
ات ـ باشه..
*توی راه*
ف ـ میتونم بپرسم کجا میریم؟
ات ـ داریم میریم خونهی داداشم
ف ـ مگه تو داداش داری؟
ات ـ اره..رسیدیممم
تق تق*رفتنو در خونه ی مجردی ات رو زدن*
کوک ـ بل...اتت خودتییییی
ات ـ هققق جونگکوکییییییی*گریه*
کوک ـ کجا بودی توووو هقق نمیگی چقد نگرانت...عه این کیه؟(روبه فیلیکس)
ات ـ دوستمه
کوک ـ عههه چ غلطاا..نکنه بچههم داریـ....
ات ـ کوک...گاراژو ببند
کوک ـ....
ات ـ افرین...میشه بیام خونه ی خودم؟؟انگار صاحب شدی خونموووووو*داد*
کوک ـ یااااااا تو نبودی و این خونه برای منه...همینی ک هسس
ف ـ *داره جر میخوره از خنده😂*
ات ـ چته😂
ف ـ شما...دوتا خیلی باحالیننننن جرر😂
کوک ـ میدونم☺️
ات ـ مامان بابا کجان؟
کوک ـ.....
ات ـ چی نشنیدم چی گفدی؟
کوک ـ......
ات ـ چیشدهههه یچی بگووو خبب
کوک ـ مامان و بابا...رفتین بین عمه(چیه میخای بگم مردن؟نچچچچ😂)
ات ـ هووووفف خدا نکشتت..داشتم میمردمممم
کوک ـ بفرمایید داخل(تا الان ات و فیلیکس بیرون داشتن حرف میزدن😂)
ات ـ آخیششش پام شکستت
ف ـ اره منممم
ات ـ از تهیونگ چخبر؟
کوک ـ بگم بهش بیاد اینجا؟
ات ـ ارههههه
ـــبعدازاینکهتهیونگاومدـــ
تهیونگ ـ اتتتتت*بغض*
ات ـ ته*پرید بغلش*
تهیونگ ـ کجا بودی تو دختررر نمیگی نگرانت میشییممم
ات ـ ودف...مگه دوساعته بیرونم میگی نگرانم میشی..سه سال گذشت جنااببب😂
تهیونگ ـ حالا...خب بیا بگو بینم کجا رفتی چیکارا کردی..
(ات همچیو توضیح داد)
کوک ـ پس...خاعر من ی مافیای بزرگه؟خوشم اومدددد
تهیونگ ـ عرر...خانومم...عه چیزه میگم ات..دوس پسر نداری؟
ات ـ ن چطور
تهیونگ ـ پس این پسره...(بلاخره فهمید😂)
ـــــ
حمایت؟
زیاد نوشتم حال کنین😂
۱۱.۳k
۲۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.