گرچه ز دل نمی روی شبی ز تو گسسته ام

گرچه زِ دل نمی روی شبی ز تو گسسته ام
این در نیمه باز دل بسته  و مرغ رسته ام
دل به دلت نمیدهم تازه مکن غنچه ی لب
از لب جویت گذران از آتش تو خسته ام
آتش جان سوزِ شب و کوره ی پرسوزِ تبم
با تبِ تو بسازم و   تمام کوچه بسته ام
ناله ی پر صدای من شنیدی و سر نزدی
شاخه به شاخه ی تنم تودیده ای شکسته ام
توبه به توبه پشت هم بر در میخانه ی تو
به قطره ای ز جام تو زِ توبه ام.گذشته ام
می بخورم یا نخورم می زده ی شبت منم
توبه کنم یا نکنم تو میوه ای و هسته ام
دیدگاه ها (۶)

چه راه دوریست از قلب تا دست راست روزجهانی کسانیکه قلبشون به ...

حق من بود ڪه باشى و نگاهم بڪنىڪه به هر ثانيه با عشق دعايم بڪ...

دلم باشد اسیرت تا بیاییبه شعر شاعر خود رخ ...

تقدیر بود! پای کسی در میان نبودآن روزها که صحبتی از این و آن...

مرگ

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط