فیکشن Deadly duel پارت 12
Name:Deadly duel
Genre: criminal_dram_polici_smut
Couple:yoonmin
writer:kim miha
part 12
اهی کشید و بیشتر توی خودش جمع شد.
ایده ای راجب وضعیت الانش نداشت فقط تنها نقشه ای داشت این بود که به هیونگش زنگ بزنه و کمک بخواد یا اگه شرایط خوب پیش نرفت فرار کنه که امکانش نبود...
با اینکه دم در یا توی خونه بادیگاردی نبود ولی باید از همین ترسید!
یعنی ادم انقدر به خودش مسلطه و اعتماد داره که حتی کسی جرات نمیکنه دوقدمی خونش رد بشه...
و البته این تصورات اون بود دور از این که رئیس اون باند میتونه چه ادم ارومی ولی در عین حال هیولایی باشه.
لحظه نگاهش رو به پنجره ای که با چوب بسته شده بود گرفت درون اون هم اینجوری قفل و زنجیر شده بود جوری که نمیتونست بازش یا کیلیدش رو پیدا کنه واقعیت اینه که اون یبار کیلید رو پیدا کرده ولی صاحب کیلید رو نه پس دوباره اون کیلید درونش رو از دست داد و شد اینی که الان هست با گذشته ای مخفی شده.
نمیدونست اینده ی زندگیش چی میتونه باشه فقط میدونست اون پایان خوبی که دنبالشه نیست.
در واقع اون سناریو هایی از دقایق اخر زندگیش ساخته بود که همشون با امید بودند،ولی وقتی دید پایان خوشی در کار نیست بیخیال شد و خودش رو توی زندگی رها کرد.
در اون اتاق کثیف با صدای بدی باز شد و پسری با پیراهن ابی شلوار مشکی اسپرت موهای طوسی تفنگی که توی دستش توی چشم میزد وارد اتاق شد.
بر خلاف انتظارش اون پسر اروم جلوی پاش نشست و با اخم غلیظی نگاهش کرد.
پسر با لب های خطیش ولی در عین حال جذابش شروع کننده ی بحث شد.
لب های پسر به گوشش چسبیده شدند
-پارک....جیمین
Genre: criminal_dram_polici_smut
Couple:yoonmin
writer:kim miha
part 12
اهی کشید و بیشتر توی خودش جمع شد.
ایده ای راجب وضعیت الانش نداشت فقط تنها نقشه ای داشت این بود که به هیونگش زنگ بزنه و کمک بخواد یا اگه شرایط خوب پیش نرفت فرار کنه که امکانش نبود...
با اینکه دم در یا توی خونه بادیگاردی نبود ولی باید از همین ترسید!
یعنی ادم انقدر به خودش مسلطه و اعتماد داره که حتی کسی جرات نمیکنه دوقدمی خونش رد بشه...
و البته این تصورات اون بود دور از این که رئیس اون باند میتونه چه ادم ارومی ولی در عین حال هیولایی باشه.
لحظه نگاهش رو به پنجره ای که با چوب بسته شده بود گرفت درون اون هم اینجوری قفل و زنجیر شده بود جوری که نمیتونست بازش یا کیلیدش رو پیدا کنه واقعیت اینه که اون یبار کیلید رو پیدا کرده ولی صاحب کیلید رو نه پس دوباره اون کیلید درونش رو از دست داد و شد اینی که الان هست با گذشته ای مخفی شده.
نمیدونست اینده ی زندگیش چی میتونه باشه فقط میدونست اون پایان خوبی که دنبالشه نیست.
در واقع اون سناریو هایی از دقایق اخر زندگیش ساخته بود که همشون با امید بودند،ولی وقتی دید پایان خوشی در کار نیست بیخیال شد و خودش رو توی زندگی رها کرد.
در اون اتاق کثیف با صدای بدی باز شد و پسری با پیراهن ابی شلوار مشکی اسپرت موهای طوسی تفنگی که توی دستش توی چشم میزد وارد اتاق شد.
بر خلاف انتظارش اون پسر اروم جلوی پاش نشست و با اخم غلیظی نگاهش کرد.
پسر با لب های خطیش ولی در عین حال جذابش شروع کننده ی بحث شد.
لب های پسر به گوشش چسبیده شدند
-پارک....جیمین
۳۲.۴k
۲۸ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.