پارت

پارت 22
ارباب من

.
.
.
دیگه اخرای فیلمم بود که یهو جونگ سو صدام زد.
جونگ سو: یوری..پاشو بیا سریع(بلند)
یوری:اومدم(بلند)
.
رفتم پایین و رفتم پیشش
یوری: بله؟
جونگ سو: تو اتاق من چیکار داشتی؟
تا اومدم حرف بزنم باز پرسید
جونگ سو: به مدارک رو میزم دست نزدی که؟
یوری: من فقط اومدم صداتون بزنم..چون هر چی در اتاق رو زدم جواب ندادید...نه به مدارک دست نزدم اصلا حواسم نبود
جونگ سو: خوبه..میتونی بری
از زبان جونگ سو:
خوبه اون مدارکو ندید..وگرنه همه چی خراب میشد..باید حواسم باشه و مدارک رو جای امنی بزارم.
از زبان یوری:
رفتم تو آشپزخونه و با خودم فکر کردم مگه اون مدارک چی یودن؟ وایسا ببینم اصلا بمنچه..یوری تو اینجا یه آشپزی همین به چیز دیگه ای فکر نکن.

بعدم رفتم سر میز و بشقابا رو برداشتم و شستم و رفتم تو اتاقم..
گوشیمو برداشتم و یه آهنگ گذاشتم..آهنگی که داداشم واسم میزاشت..چند سالی بود خبری از داداشم نبود ما خیلی نگران و دلتنگش بودیم...مخصوصا من.
من خیلی بهش وابسته بودم..
درسته باهم کلی بحث و دعوا داشتیم ولی اون همیشه کمکم میکرد و هروقت حالم بد بود اون زود میفهمید و حالمو خوب میکرد و همیشه بخاطر من کوتاه میومد..
.
دیدگاه ها (۰)

پارت 23ارباب من.چندسال پیش:یوری: مامانی داداشی نیومد؟مامان ی...

پارت 21ارباب من..خوابیده بود!نزدیکش شدم.کاملا خواب بود.وقتی ...

پارت 20ارباب منذهنم خیلی درگیر بود..باید باهاش سرد باشم و مغ...

پارت۴۱چند لحظه در سکوت بهم خیره شد ، خواست چیزی بگه اما پشیم...

part⁷یون وو:ســـــــــلام(یون وو داداش بزرگتره همون بچهست ۱۸...

ادامه.... داغون گفتم الا : میخوام قدم بزنم.و بی توجه بهش به ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط