🖤فیک مافیایی شب پارت31🖤
🖤فیک مافیایی شب پارت31🖤
کوک:اره و به پدرم گفتم اونم موافقت کرد
وشاید تا دوماه دیگه ازدواج کنیم...
رونا:واییی خیلی خوبه باشه..
کوک:ذوق رو توی چشماش دیدم..
و الان باید پانسمانت رو عوض کنم
و دکترم گفت چند وقت یک بار سر میزنه ولی
باید هرروز باندت رو عوض کنی...
رونا: اهوم باشه...
کوک: وسایل اوردم و لباسش رو تا نیمه باز
کردم و پانسمانش کردم..
ولی رونا یکم ناراحت بود و میخواستم
بخندونمش..
رونا یه سوال دارم؟
رونا: هاا... چیه؟ چه سوالی؟
کوک: اون بچه پدرش کی بود؟
رونا: چـــــــی گفتی کوووک دستم بت نرسه
میکشمت...
کوک: باشه بابا میخواستم بخندونمت
و بعد یکم خودمو بانی کردم..
رونا: واییی بانی کوچولوی من کیوت بازی در نیار نمیتونم جلو خودمو بگیرم..
کوک: خوب دیگه ترش نکن....
بچه ها من پارت بعد رو پس فردا شب میزارم چون امتحان دارم نمیتونم
مرسی ازتون ❤
کوک:اره و به پدرم گفتم اونم موافقت کرد
وشاید تا دوماه دیگه ازدواج کنیم...
رونا:واییی خیلی خوبه باشه..
کوک:ذوق رو توی چشماش دیدم..
و الان باید پانسمانت رو عوض کنم
و دکترم گفت چند وقت یک بار سر میزنه ولی
باید هرروز باندت رو عوض کنی...
رونا: اهوم باشه...
کوک: وسایل اوردم و لباسش رو تا نیمه باز
کردم و پانسمانش کردم..
ولی رونا یکم ناراحت بود و میخواستم
بخندونمش..
رونا یه سوال دارم؟
رونا: هاا... چیه؟ چه سوالی؟
کوک: اون بچه پدرش کی بود؟
رونا: چـــــــی گفتی کوووک دستم بت نرسه
میکشمت...
کوک: باشه بابا میخواستم بخندونمت
و بعد یکم خودمو بانی کردم..
رونا: واییی بانی کوچولوی من کیوت بازی در نیار نمیتونم جلو خودمو بگیرم..
کوک: خوب دیگه ترش نکن....
بچه ها من پارت بعد رو پس فردا شب میزارم چون امتحان دارم نمیتونم
مرسی ازتون ❤
۲۵.۳k
۲۰ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.