🖤فیک مافیایی شب پارت30🖤
🖤فیک مافیایی شب پارت30🖤
دکتر: ایشون باردار بودن ولی به خاطر
این اتفاق بچه شون سقط شده...
کوک: چییییی یعنی چی دکتر وای.....
«یک روز بعد»
رونا: از خواب بلند شدم دیدم کوک بغلم خوابه
وای خدا چه نازه کیوته..
بدنم خیلی درد میکرد یادم اومد چه اتفاقی
افتاده از جام بلند شدم...
کوک: حس کردم رونا بیدار شده بلند شدم
دیدم رونا بیداره...
رونا حالت خوبه؟. و بغلش کردم...
رونا: اره اره خوبم چیه خیلی نگرانم بودی..
کوک: اره رونا منو ببخش که خوب ازت
مراقبت نکردم..
رونا: کوووک چیزی که نشده من الان سالمم..
کوک: رونا تو میدونستی که بار.....
رونا: کوک میدونم یعنی اون موقع که کتکم
زدن فهمیدم بچه داشتم ولی سقط شده...
کوک: واقعا متاسفم
رونا: مشکلی نیست وقت زیاده..
تو خوبی؟
کوک: اره من برای اینکه رونا خوشحال بشه
و خودمم خیلی دوسش داشتم یه خبر بهش
دادم..
رونا: چـــــــــی کوک یعنی واقعا میخوایم ازدواج کنیم...
کوک: اره و به پدرم گفتم اونم موافقت کرد
و شاید تا دوماه دیگه ازدواج کنیم..
رونا: اوهوم خیلی خوب..
کوک: ذوق رو توی چشماش میدیدم.
دکتر: ایشون باردار بودن ولی به خاطر
این اتفاق بچه شون سقط شده...
کوک: چییییی یعنی چی دکتر وای.....
«یک روز بعد»
رونا: از خواب بلند شدم دیدم کوک بغلم خوابه
وای خدا چه نازه کیوته..
بدنم خیلی درد میکرد یادم اومد چه اتفاقی
افتاده از جام بلند شدم...
کوک: حس کردم رونا بیدار شده بلند شدم
دیدم رونا بیداره...
رونا حالت خوبه؟. و بغلش کردم...
رونا: اره اره خوبم چیه خیلی نگرانم بودی..
کوک: اره رونا منو ببخش که خوب ازت
مراقبت نکردم..
رونا: کوووک چیزی که نشده من الان سالمم..
کوک: رونا تو میدونستی که بار.....
رونا: کوک میدونم یعنی اون موقع که کتکم
زدن فهمیدم بچه داشتم ولی سقط شده...
کوک: واقعا متاسفم
رونا: مشکلی نیست وقت زیاده..
تو خوبی؟
کوک: اره من برای اینکه رونا خوشحال بشه
و خودمم خیلی دوسش داشتم یه خبر بهش
دادم..
رونا: چـــــــــی کوک یعنی واقعا میخوایم ازدواج کنیم...
کوک: اره و به پدرم گفتم اونم موافقت کرد
و شاید تا دوماه دیگه ازدواج کنیم..
رونا: اوهوم خیلی خوب..
کوک: ذوق رو توی چشماش میدیدم.
۶۰.۹k
۲۰ فروردین ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.