من هنوز به یاد میارم
من هنوز به یاد میارم
هنوز بین امواج ثانیه ها و خاطرات شناورم اما دیگه چیزی از تو بین این خاطراتی که ذره ذرش برام شیرین تر از عسل بودن باقی نمونده.
هرچیزی که هست فقط تصاویری از یه کتاب قدیمیه که الان خاکسترش کنار ظرف رنگامه و هربار باد مقداریشو با خودش میبره ، احساسات گذشته و لبخندا و گریه ها
همه و همه تو ذهنمن ، هرروز صبح تکرار میشن ولی دیگه وابستگی و حسی وجود نداره و بالاخره ...
الان همش یه خاطرس
.
.
شاید دستهای من نوازشگر قلب تنهای تو باشند و بازوان امن تو پناه قلب سرد من. کاش همدیگر را زودتر پیدا کنیم تا بیشتر گم نشدهایم.
بهمن ماه چهارصد و دو
ساعت دو و چهل دقیقه ی بامداد
هنوز بین امواج ثانیه ها و خاطرات شناورم اما دیگه چیزی از تو بین این خاطراتی که ذره ذرش برام شیرین تر از عسل بودن باقی نمونده.
هرچیزی که هست فقط تصاویری از یه کتاب قدیمیه که الان خاکسترش کنار ظرف رنگامه و هربار باد مقداریشو با خودش میبره ، احساسات گذشته و لبخندا و گریه ها
همه و همه تو ذهنمن ، هرروز صبح تکرار میشن ولی دیگه وابستگی و حسی وجود نداره و بالاخره ...
الان همش یه خاطرس
.
.
شاید دستهای من نوازشگر قلب تنهای تو باشند و بازوان امن تو پناه قلب سرد من. کاش همدیگر را زودتر پیدا کنیم تا بیشتر گم نشدهایم.
بهمن ماه چهارصد و دو
ساعت دو و چهل دقیقه ی بامداد
۲.۷k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.