●○داستان تاتوره○●
●○داستان تاتوره○●
پارت ۳
صدای جیر حیرک ها توی اتاق طنین انداز میشد اتاق بازجویی تمیز و پر از مهر های دستی بود طبق معمول.
چهار نفر وارد اتاق شدند . دو نفر انبو که دستای میزوکی رو از پشت گرفته بودند و به جلو میراندنش
میزوکی چهره ی بسیار عصبی و درمانده ای داشت اضافه کنم کبود .
او به طور واضح به طرز وحشتناکی کتک خورده بود و نفر سوم که پیشرو بود هم کسی نبود جز اینوایچی (پدر اینو) اینوایچی با لحن خشک و دستوری گفت
_ببندینش
و به صندلی که وسط اتاق بود اشاره کرد
دو انبو دستور را اجرا کردند و کوشه ی اتاق ایستادن
اینوایچی که همچنان حالت خشک و سردی داشت جلو رفت و دستش را روی سر میزوکی گذاشت و زمزمه کرد
_نترس درد نداره . خائن !
اینوایچی کلمه ی خائن را با انزجار گفت و به ذهن میزوکی نفوذ کرد
وی تصویری مجسم شده از یک مغر را دید و شروع کرد از هر جای مغز را لمس کردن و طوماری را بیرون کشیدن
هر طومار حاوی خاطرات میزوکی بود
اینوایچی بعد از کمی زمان خاطره ی مورد نظرش را پیدا کرد و وارد شد
وی تصویری از چیزی که میزوکی دیده بود را میدید
او میدید که
میزوکی کنار اتیشی درون جنگل نشسته است و به ناروتو که چهره ی مظلومی داشت نگاه میکرد و بدون حالت خاصی گفت
_اوردیش ؟
اینوایچی زیر لب گفت
_اوزوماکی ناروتو ؟ که اینطور
البته که نه حرف ها نه خود او
تغییری ایجاد میکرد . اون فقط یک خاطره بود که قبلا اتفاق افتاده
ناروتو سری تکان داد و به سمت میزوکی رفت تا طومار را به او بدهد اما درون راه پایش به سنگی گیر کرد و زمین خورد و طومار هم بعد از چند جهش توی اتش افتاد
میزوکی سریع سمت طومار رفت تا او را از اتش بیرون بیاورد ولی دیر شده بود سپس با نگاهی عصبی به ناروتو نگاه کرد
از ان سو ناروتو که تازه بلند شده بود نگاهی مظلوم به میزوکی انداخت
ولی میزوکی عصبانی تر از چیزی بود که بدونه داره چیکار میکنی و سیلی به ناروتو زد
ناروتو هم با اشک تمساح گفت
_فکر میکردم تو دوستمی
و مشتی به اونجای (🍆) میزوکی زد و الفرار
میزوکی از درد خم شد و دستش را گاز گرفت تا داد نزنه
ناروتو هم از وقفه استفاده کرد و تا جایی که تونست از میزوکی دور شد البته میزوکی هیچوقت نیشخند شیطانی ناروتو را ندید
میزوکی بعد از چند دقیقه که کنی بهتر شده بود شروع به تعقیب و گریز با ناروتو کرد ولی زهی خیال باطل ناروتو از وقفه به خوبی استفاده کرده بود و پنهان شده بود
میزوکی که همچنان با احتیاط رد ناروتو را میزد
(شاید بی عرضه باشه ولی بلاخره یه چی بارش بوده که جونین شده)
که به کابین قدیمی درون اعماق جنگل رسید که درش کمی باز بود
وی با احتیاط در را باز کرد و وارد شد
درون کابین در کمال تعجب یک
...
#اینو
#اینوایچی
#ناروتو
#میزوکی
#جونین
#اوزوماکی
پارت ۳
صدای جیر حیرک ها توی اتاق طنین انداز میشد اتاق بازجویی تمیز و پر از مهر های دستی بود طبق معمول.
چهار نفر وارد اتاق شدند . دو نفر انبو که دستای میزوکی رو از پشت گرفته بودند و به جلو میراندنش
میزوکی چهره ی بسیار عصبی و درمانده ای داشت اضافه کنم کبود .
او به طور واضح به طرز وحشتناکی کتک خورده بود و نفر سوم که پیشرو بود هم کسی نبود جز اینوایچی (پدر اینو) اینوایچی با لحن خشک و دستوری گفت
_ببندینش
و به صندلی که وسط اتاق بود اشاره کرد
دو انبو دستور را اجرا کردند و کوشه ی اتاق ایستادن
اینوایچی که همچنان حالت خشک و سردی داشت جلو رفت و دستش را روی سر میزوکی گذاشت و زمزمه کرد
_نترس درد نداره . خائن !
اینوایچی کلمه ی خائن را با انزجار گفت و به ذهن میزوکی نفوذ کرد
وی تصویری مجسم شده از یک مغر را دید و شروع کرد از هر جای مغز را لمس کردن و طوماری را بیرون کشیدن
هر طومار حاوی خاطرات میزوکی بود
اینوایچی بعد از کمی زمان خاطره ی مورد نظرش را پیدا کرد و وارد شد
وی تصویری از چیزی که میزوکی دیده بود را میدید
او میدید که
میزوکی کنار اتیشی درون جنگل نشسته است و به ناروتو که چهره ی مظلومی داشت نگاه میکرد و بدون حالت خاصی گفت
_اوردیش ؟
اینوایچی زیر لب گفت
_اوزوماکی ناروتو ؟ که اینطور
البته که نه حرف ها نه خود او
تغییری ایجاد میکرد . اون فقط یک خاطره بود که قبلا اتفاق افتاده
ناروتو سری تکان داد و به سمت میزوکی رفت تا طومار را به او بدهد اما درون راه پایش به سنگی گیر کرد و زمین خورد و طومار هم بعد از چند جهش توی اتش افتاد
میزوکی سریع سمت طومار رفت تا او را از اتش بیرون بیاورد ولی دیر شده بود سپس با نگاهی عصبی به ناروتو نگاه کرد
از ان سو ناروتو که تازه بلند شده بود نگاهی مظلوم به میزوکی انداخت
ولی میزوکی عصبانی تر از چیزی بود که بدونه داره چیکار میکنی و سیلی به ناروتو زد
ناروتو هم با اشک تمساح گفت
_فکر میکردم تو دوستمی
و مشتی به اونجای (🍆) میزوکی زد و الفرار
میزوکی از درد خم شد و دستش را گاز گرفت تا داد نزنه
ناروتو هم از وقفه استفاده کرد و تا جایی که تونست از میزوکی دور شد البته میزوکی هیچوقت نیشخند شیطانی ناروتو را ندید
میزوکی بعد از چند دقیقه که کنی بهتر شده بود شروع به تعقیب و گریز با ناروتو کرد ولی زهی خیال باطل ناروتو از وقفه به خوبی استفاده کرده بود و پنهان شده بود
میزوکی که همچنان با احتیاط رد ناروتو را میزد
(شاید بی عرضه باشه ولی بلاخره یه چی بارش بوده که جونین شده)
که به کابین قدیمی درون اعماق جنگل رسید که درش کمی باز بود
وی با احتیاط در را باز کرد و وارد شد
درون کابین در کمال تعجب یک
...
#اینو
#اینوایچی
#ناروتو
#میزوکی
#جونین
#اوزوماکی
۲.۳k
۱۹ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.