چرا انفالو میکنید
چرا انفالو میکنید
__________________________________
پارت دو
پ.ب. دخترم تو باید باپسر آقای جئون ازدواج کنی
ات. چی
پ.ب. همونی که گفتم
ب.ک. پس عروسم تویی پسرم نگاه
کوک. اِههه چه عروسی(نیشخند)
ات .چرا من شما اینهمه نوه دخترد دارید
پ.ب. تو قشنگترین هستی
یونا. پدربزرگ ایششش
ات. من نمیخوام
پ.ب. تو غلط میکنی هرچی که من گفتم باید بگی چشم
ات. من نمیخوام پدر تو یچی بگو
ب.ا. هرچی پدربزرگت بگه
ات. از همتون متنفرم بدم ازتون میاد چون از من بدتون میاد مجبورم با کسی ازدواج کنم کا حتی اسمشم نمیدونم (داد و گریه)
پدربزرگ ات بلند میشه و به ات یه سیلی میزنه
پ.ب. خفه شو دختره ه.رزه
تو باید با پسر آقای جئون ازدواج کنی فهمیدی
ات. بدم ازتون میاد و رفت تو اتاقش
ز.۲.پدرجان نگاه چه دختر گستاخیه چرا یونا با پسر آقای جئون ازدواج نکنه
یونا. بله(عشوه)
کوک. ممنونم دارم به اجبار ازدواج میکنم حداقل باید دختر خوشگل ازدواج میکنم
یونا. ایشششش
کوک. فردا برای خرید عروسی میام دنبال ات
پ.ب. چشم پسرم فقط آقای جئون قرارداد
(پدر بزرگ ات برای اینکه دوباره شرکتش برگرده قرارداد بسته که ات با کوک ازدواج کنن تا بابا کوک بهش پول بده )
ب.ک. یعد از عروسی پول رو بهتون میدم
بعد رفتن
ات ویو
بعد از اینکه پدربزرگم بهم سیلی زد رفتم تو اتاقم و بعد شروع به گریه کردن کردم بعد یونا اومد در اتاقم و گفت که فردا ساعت نه میاد سراغم بریم خرید عروسی تا صبح گریه کردن ساعت هشت بلند شدم چشمام قرمز شده بود و زیر چشمام پف کردن آبی به دستو صورتم زدم و بعد آماده شدم ساعت پنج دقیقه به نه مامانم اومد دراتاقم گفت که پسر آقای جئون اومده منم رفتم پایین و بی اهمیت رفتم بیرون
دیدم به ماشین مدل بالاش تکیه داده رفتم پیشش
ات..........
ببخشید دیر گذاشتم
۵۱۵تایی شدیم
لطفا حمایت کنید
__________________________________
پارت دو
پ.ب. دخترم تو باید باپسر آقای جئون ازدواج کنی
ات. چی
پ.ب. همونی که گفتم
ب.ک. پس عروسم تویی پسرم نگاه
کوک. اِههه چه عروسی(نیشخند)
ات .چرا من شما اینهمه نوه دخترد دارید
پ.ب. تو قشنگترین هستی
یونا. پدربزرگ ایششش
ات. من نمیخوام
پ.ب. تو غلط میکنی هرچی که من گفتم باید بگی چشم
ات. من نمیخوام پدر تو یچی بگو
ب.ا. هرچی پدربزرگت بگه
ات. از همتون متنفرم بدم ازتون میاد چون از من بدتون میاد مجبورم با کسی ازدواج کنم کا حتی اسمشم نمیدونم (داد و گریه)
پدربزرگ ات بلند میشه و به ات یه سیلی میزنه
پ.ب. خفه شو دختره ه.رزه
تو باید با پسر آقای جئون ازدواج کنی فهمیدی
ات. بدم ازتون میاد و رفت تو اتاقش
ز.۲.پدرجان نگاه چه دختر گستاخیه چرا یونا با پسر آقای جئون ازدواج نکنه
یونا. بله(عشوه)
کوک. ممنونم دارم به اجبار ازدواج میکنم حداقل باید دختر خوشگل ازدواج میکنم
یونا. ایشششش
کوک. فردا برای خرید عروسی میام دنبال ات
پ.ب. چشم پسرم فقط آقای جئون قرارداد
(پدر بزرگ ات برای اینکه دوباره شرکتش برگرده قرارداد بسته که ات با کوک ازدواج کنن تا بابا کوک بهش پول بده )
ب.ک. یعد از عروسی پول رو بهتون میدم
بعد رفتن
ات ویو
بعد از اینکه پدربزرگم بهم سیلی زد رفتم تو اتاقم و بعد شروع به گریه کردن کردم بعد یونا اومد در اتاقم و گفت که فردا ساعت نه میاد سراغم بریم خرید عروسی تا صبح گریه کردن ساعت هشت بلند شدم چشمام قرمز شده بود و زیر چشمام پف کردن آبی به دستو صورتم زدم و بعد آماده شدم ساعت پنج دقیقه به نه مامانم اومد دراتاقم گفت که پسر آقای جئون اومده منم رفتم پایین و بی اهمیت رفتم بیرون
دیدم به ماشین مدل بالاش تکیه داده رفتم پیشش
ات..........
ببخشید دیر گذاشتم
۵۱۵تایی شدیم
لطفا حمایت کنید
۴۲.۸k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.