ظهور ازدواج

ظهور ازدواج )
( فصل سوم ) پارت ۵۲۳

درد بدی تو همه وجودم بود.
نگران و خیره نگام کرد.
مشوش و بیحال :گفتم خوبم. برو به بچه ها سر بزن لطفاً..
عقب رفت.
میخواست بهم فضا بده تا مطابق میل من راه بیاد تا شاید
ارومتر بشم.
میدونست حال چونه زدن و کلنجار رفتن نداشتم.
حتي به زور راه میرفتم.
تخم مرغ برداشتم و نون تست گذاشتم داغ بشه.. به محض شکوندن تخم مرغ توي ماهيتابه وقتي عطرش بهم خورد معده ام باز به هم پیچید و عق پردري زدم.
اخ..
پردرد دستمو به شکمم گرفتم و خم شدم.
بسه دیگه..
صورتمو تو هم کشیدم و یه دستمو به دهنم گرفتم. یه کم که احساس بهتری پیدا کردم به زور زیر ماهیتابه رو
خاموش کردم.
نمیتونستم
حالم بد میشد.
به زور رو زمين روي سراميك نشستم..
پاهام جون نداشت..
جیمز اومد تو سالن که منو اونجور داغون روي زمين ديد. تند اومد جلو و شوکه و نگران گفت الا .. چیه؟ حالت بده؟ پردرد گفتم گشنمه..
هول گفت: باشه باشه. من که گفتم همین الان یه چيزي برات
حاضر میکنم
اشفته و با بغض گفتم نمیتونم...بوي.
داغون دستمو به دهنم گرفتم و با بغض گفتم بوی
میخوره حالم بد میشه
خیره و اشفته نگام کرد.
غذا
بهم
داغون نفسمو بیرون دادم و سرمو توی دستم گرفتم
جدی :گفت بیا بریم دکتر..واسه این حالت..
:گفت بیا بریم دکتر..واسه این حالت.. لرزون سر به نه تکون دادم و گفتم امروز نه.
و داغون دست به گلوم کشیدم
نفسش رو بیرون داد و گفت هیچی نیست..الان یه چیزایی
پیدا میکنم بخوري که زیاد بو نداشته باشه..
اسيري شديمااا..
سریع رفت سراغ یخچال
گرفته گفتم:بچه ها؟
جیمین ؛ خوابن. نگران نباش
و سریع ابمیوه اي از يخچال برداشت و اومد سمتم و درشو باز کرد و آورد سمت دهنم و گفت یه کم بخور ضعف نكني..
اروم یه ذره خوردم
آماده
بودم که حالم بد شه و بالا بیارم اما به نظر خوب بود.
تند یه جرعه بزرگتر خوردم
نگران بلند شد و نون تست برام آورد.
داغش حالمو بد میکرد ولي عاديش به نظر خوب بود
از دستش گرفتم و تند خوردم
اخ..
داشتم از گشنگی میمردم..
تند تند ابمیوه و نون میخوردم
گرفته سرمو بوسید و زمزمه کرد جانم دخترکم هیچی
نیست.
دیدگاه ها (۲)

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۲۴ و بلند شد و کتری رو روشن ک...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۲۵ خیلی نگرانم بود. اما نگران...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۵۲۲ دلم گرفت.. فقط حدود ۹ ماه ...

ظهور ازدواج پارت ۵۲۱که تلویزیون رو روشن کردم و کسل و بيجون ب...

ظهور ازدواج )( پارت۳۷۶ فصل ۳ )معده ام از دیدن این همه خون ...

ظهور ازدواج )( فصل سوم ) پارت ۴۷۸جیمین رو یادتونه؟ از صداي د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط