Simple life in seoul
Simple life in seoul
Part 8
الان چرا باید ته سونگ اینجا میبود؟
هه سو: ینی کی بشه من از دست این عاقا نجات پیدا کنم://
می هی: ولش کن.. خوووبببب هه سوی قشنگممم.. میدونی ک ما عاشقتیم؟؟
هه سو: چی میخاید؟
می هی: مرسیییی...کلی لباسس.. چند ساااعت شهر بازی.. ووووو
کانگ هو: ووو.... کارائوکههه
هه سو: چون واااقعا حوصلم سر رفتع قبوله
کلی باهم خندیدیم و حرف زدیم.حدود 2 ساعت تو کافه بودیم و ته سونگم با 3 تا از دوستاش حرف میزد
هه سو: میگم...چطوره ب پسرا بگیم باهامون بیان؟ واسه خرید دستیارای خوبی میشن..
می هی: من مشکلی ندارم
کانگ هو: ایده خوبیه..
باهم پاشدیم و من از پشت یکم از موهای فر ته سونگو کشیدم و سرشو اوردم بالا ک ببینتم
ته سونگ: یاا.. درد دارهه
هه سو: یه فرصت بت میدم.. باهامون میاید بیرون؟
یکم پچ پچ کردن و بعد قبول کردن..
ته سونگ: خوب ایشون دوستم سهون هست.. ایشونم سانگ یی و ایشونم بکهیونه.. پسر همکار بابام
هه سو: خوبشبختم.. ایشون کانگ هو عه و ایشونم می هی
بعد باهم رفتیم تو ماشین من و کلییی هم حرف زدیم و تقریبا کل زندگی همو میدونستیم..جلوی یکی از بزرگ ترین پاساژ های سئول وایسادم.. واو..
منو کانگ هو و می هی یه جیغ بلند کشیدیم و دست پسرا رو گرفتیم.. بکهیون اضافه اومد پس با اون یکی دستم کشوندمش.. رفتیم تو یه مغازه خیلی بزرگ..اونجا کلی لباس خوشگل داشت
می هی:نظرتون چیه با پسرا لباس ست بگیریم؟برای اولین روز أشناییمون هممون یکی بخریم تا یادگاری شه:')
یکی انتخاب کردیم و خریدیم.. سلیقه من بودو همیشه هم عالی بودم
تا برگشتم دیدم دستای پسرا پر شده.. مگه چقد دستاشون کوچیکه؟؟؟
هه سو: وا.. چقد کم ظرفیتینن.. هنوز ما هیچ خریدی نکردیم دستاتون پر شد:/
بعد دوباره کشوندیمشون توی مغازه کیف و کفش.. اونجا پر برند های معروف بود و تقریبا از هرکدوم یکی خریدیم..عاشق خریدامون بودیم.. بعد رفتیم تو مغازه اکسسوری.. یه گرندبند خیلیی ساده و شیک انتخاب کردم..طرح یه قلب بود ک واقعا جذبش شده بودم هرکدوم از دخترا مشغول کارشون بودن
هه سو: یاا.. ته سونگ اینو برام میبندی؟
برام بست.. من حاضر بودم جونمو واسه اون دستا بدم.. تو آیینه ک خودمو نگا کردم عاشق خودم شدم..من همچین از اکسسوری خوشم نمیومد ولی این مغازه عالی بوددد
بعدم دخترا اومدن
می هی: نظرتون چیه گرندبند ست بگیریم؟
منو کانگ هو همزمان گفتیم اوکی و گردنبند های ست خیلی خفنی خریدیم.. آخر از همه هم وسایل پوستییی.. اونقد وسیله پوستی و آرایشی خریده بودم ک احساس میکردم باید یه اتاق دیگه هم بردارم.. من از همه بیشتر خرید کردم و شاد و شنگول سمت پارکینگ راه افتادیم.. خیلی بهم خوش گذشته بود و دوستای جدیدیم پیدا کرده بودم،اما اصلا از بکهیون خوشم نمیومد.. کاش زودتر برم خونه خلاص شم
استایل هه سو و گردنبندش🌱
Part 8
الان چرا باید ته سونگ اینجا میبود؟
هه سو: ینی کی بشه من از دست این عاقا نجات پیدا کنم://
می هی: ولش کن.. خوووبببب هه سوی قشنگممم.. میدونی ک ما عاشقتیم؟؟
هه سو: چی میخاید؟
می هی: مرسیییی...کلی لباسس.. چند ساااعت شهر بازی.. ووووو
کانگ هو: ووو.... کارائوکههه
هه سو: چون واااقعا حوصلم سر رفتع قبوله
کلی باهم خندیدیم و حرف زدیم.حدود 2 ساعت تو کافه بودیم و ته سونگم با 3 تا از دوستاش حرف میزد
هه سو: میگم...چطوره ب پسرا بگیم باهامون بیان؟ واسه خرید دستیارای خوبی میشن..
می هی: من مشکلی ندارم
کانگ هو: ایده خوبیه..
باهم پاشدیم و من از پشت یکم از موهای فر ته سونگو کشیدم و سرشو اوردم بالا ک ببینتم
ته سونگ: یاا.. درد دارهه
هه سو: یه فرصت بت میدم.. باهامون میاید بیرون؟
یکم پچ پچ کردن و بعد قبول کردن..
ته سونگ: خوب ایشون دوستم سهون هست.. ایشونم سانگ یی و ایشونم بکهیونه.. پسر همکار بابام
هه سو: خوبشبختم.. ایشون کانگ هو عه و ایشونم می هی
بعد باهم رفتیم تو ماشین من و کلییی هم حرف زدیم و تقریبا کل زندگی همو میدونستیم..جلوی یکی از بزرگ ترین پاساژ های سئول وایسادم.. واو..
منو کانگ هو و می هی یه جیغ بلند کشیدیم و دست پسرا رو گرفتیم.. بکهیون اضافه اومد پس با اون یکی دستم کشوندمش.. رفتیم تو یه مغازه خیلی بزرگ..اونجا کلی لباس خوشگل داشت
می هی:نظرتون چیه با پسرا لباس ست بگیریم؟برای اولین روز أشناییمون هممون یکی بخریم تا یادگاری شه:')
یکی انتخاب کردیم و خریدیم.. سلیقه من بودو همیشه هم عالی بودم
تا برگشتم دیدم دستای پسرا پر شده.. مگه چقد دستاشون کوچیکه؟؟؟
هه سو: وا.. چقد کم ظرفیتینن.. هنوز ما هیچ خریدی نکردیم دستاتون پر شد:/
بعد دوباره کشوندیمشون توی مغازه کیف و کفش.. اونجا پر برند های معروف بود و تقریبا از هرکدوم یکی خریدیم..عاشق خریدامون بودیم.. بعد رفتیم تو مغازه اکسسوری.. یه گرندبند خیلیی ساده و شیک انتخاب کردم..طرح یه قلب بود ک واقعا جذبش شده بودم هرکدوم از دخترا مشغول کارشون بودن
هه سو: یاا.. ته سونگ اینو برام میبندی؟
برام بست.. من حاضر بودم جونمو واسه اون دستا بدم.. تو آیینه ک خودمو نگا کردم عاشق خودم شدم..من همچین از اکسسوری خوشم نمیومد ولی این مغازه عالی بوددد
بعدم دخترا اومدن
می هی: نظرتون چیه گرندبند ست بگیریم؟
منو کانگ هو همزمان گفتیم اوکی و گردنبند های ست خیلی خفنی خریدیم.. آخر از همه هم وسایل پوستییی.. اونقد وسیله پوستی و آرایشی خریده بودم ک احساس میکردم باید یه اتاق دیگه هم بردارم.. من از همه بیشتر خرید کردم و شاد و شنگول سمت پارکینگ راه افتادیم.. خیلی بهم خوش گذشته بود و دوستای جدیدیم پیدا کرده بودم،اما اصلا از بکهیون خوشم نمیومد.. کاش زودتر برم خونه خلاص شم
استایل هه سو و گردنبندش🌱
۲۱.۹k
۱۵ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.