یه ماه بعد
یه ماه بعد
∆دخترک در حالی که به دور خودش میچرخید دستاهایش را روی گوش هایش میگذاشت و اشک هایش مثل تیری توی شب بود و جیغ هایش مثل یک تیغ داخل قلب اطرافیانش
(جریان اینه سوهو بعد از اینکه خوب شد میرا رو زجر میداد یه روز از سر کار میومد خونه ماشینش تصادف میکنه و میمیره و میرا میره خونشون یعنی ازاد شد همه چیو برای خانوادش توضیح داد ولی دیر بود چونکه قرصایی که سوهو میداد بهش ذر واقع روان پریش بود و اون بعد از دو روز دیوونه شد و الان حتی جیمین هم نمیتونه کاری کنه و اونو داخل خونه زندانی میکنن)
+ ولم کنید (جیغ و سعی در کشیدن دستش از دست بقیه)
&جیمین بگیرش
-م..من گرفتمش(بغض)
&الان وقتش نیست ته اون قرصو بده
+ولم کن اچا ولم کن م..من دیوونه نیستمممممم
(هنوز کسی نمیدونه که مال اون قرصاص)
+میگم ولم کن
∆دخترک جیغ بلندی کشید که از حنجره اش خون اومد و پشت در خانواده ای بودن که داشتن زجر میکشیدن و مادری که کارش گریه بود
م.م چرا ولش کردیم چرا
داخل اتاق
&هیح قرصو نده خون بالا اورد
+(یهو دست و پاش ول شد)
+بلند شد و دستاشو روی گوشس گذاشت ولم کنید برید من نمی خوام نمی خوام کاری نکردم
∆ادمای توحمی که دختر داشت میدی اونا داشتن اونو زجر کش میکردن و دختر سعی داشت خودشو نجات بده به هوای خالی دست و چنگ میزد
-دکتر اومد
∆دکتر اومد و وضعیت میرا رو دید حتی اونم گریش گرفت
پیش دکتر
-چیشد دکتر
/به بیماری بدی دچار شده و اها ایشون یه قرص میخوردن که روان پریش بوده اگر این قرصو نخوره میمیره اونم به دست کسایی که درو و بر خودش میبینه
-قرصش چیه
/مشکل همینه قرص کمیابی هستش که فقط یه بسته ازش هست و اون یه بسته هم دیگه موجود نیست و از الان تسلیت میگم باید با ایشون خداحافظی کنید
-چی میگی مرتیکه
&جیمین ولش کن(بغض)
-داره میکه میمیره بگو که دروغه بگو(ملتمسانه و بغض)
&متاسفم
یک سال بعد
-تولدت مبارک عشقممم
&دلم برات تنگ شده
×دلمون برای اون دختر شبطون تنگ شده
-بیب نمی خوای بلند شیی
∆اون دختر مرگ مغزی شد ولی اطرافیان او باور نمیکردند ان دختر را در تابوتی که کامل شیشه ای بود و جسم یخ زده ی دختر در ان معلوم بود گذاشته بودند و پایان داستان انها مثل گداذه ای داغ بود که همه را سوزاند
∆دخترک در حالی که به دور خودش میچرخید دستاهایش را روی گوش هایش میگذاشت و اشک هایش مثل تیری توی شب بود و جیغ هایش مثل یک تیغ داخل قلب اطرافیانش
(جریان اینه سوهو بعد از اینکه خوب شد میرا رو زجر میداد یه روز از سر کار میومد خونه ماشینش تصادف میکنه و میمیره و میرا میره خونشون یعنی ازاد شد همه چیو برای خانوادش توضیح داد ولی دیر بود چونکه قرصایی که سوهو میداد بهش ذر واقع روان پریش بود و اون بعد از دو روز دیوونه شد و الان حتی جیمین هم نمیتونه کاری کنه و اونو داخل خونه زندانی میکنن)
+ ولم کنید (جیغ و سعی در کشیدن دستش از دست بقیه)
&جیمین بگیرش
-م..من گرفتمش(بغض)
&الان وقتش نیست ته اون قرصو بده
+ولم کن اچا ولم کن م..من دیوونه نیستمممممم
(هنوز کسی نمیدونه که مال اون قرصاص)
+میگم ولم کن
∆دخترک جیغ بلندی کشید که از حنجره اش خون اومد و پشت در خانواده ای بودن که داشتن زجر میکشیدن و مادری که کارش گریه بود
م.م چرا ولش کردیم چرا
داخل اتاق
&هیح قرصو نده خون بالا اورد
+(یهو دست و پاش ول شد)
+بلند شد و دستاشو روی گوشس گذاشت ولم کنید برید من نمی خوام نمی خوام کاری نکردم
∆ادمای توحمی که دختر داشت میدی اونا داشتن اونو زجر کش میکردن و دختر سعی داشت خودشو نجات بده به هوای خالی دست و چنگ میزد
-دکتر اومد
∆دکتر اومد و وضعیت میرا رو دید حتی اونم گریش گرفت
پیش دکتر
-چیشد دکتر
/به بیماری بدی دچار شده و اها ایشون یه قرص میخوردن که روان پریش بوده اگر این قرصو نخوره میمیره اونم به دست کسایی که درو و بر خودش میبینه
-قرصش چیه
/مشکل همینه قرص کمیابی هستش که فقط یه بسته ازش هست و اون یه بسته هم دیگه موجود نیست و از الان تسلیت میگم باید با ایشون خداحافظی کنید
-چی میگی مرتیکه
&جیمین ولش کن(بغض)
-داره میکه میمیره بگو که دروغه بگو(ملتمسانه و بغض)
&متاسفم
یک سال بعد
-تولدت مبارک عشقممم
&دلم برات تنگ شده
×دلمون برای اون دختر شبطون تنگ شده
-بیب نمی خوای بلند شیی
∆اون دختر مرگ مغزی شد ولی اطرافیان او باور نمیکردند ان دختر را در تابوتی که کامل شیشه ای بود و جسم یخ زده ی دختر در ان معلوم بود گذاشته بودند و پایان داستان انها مثل گداذه ای داغ بود که همه را سوزاند
- ۳.۵k
- ۲۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط