Part 2
Part 2
ویو کوک
وقتی رسیدم اونجا دیدم ات اومد چشماش مثل دوتا کاسه شده بود معلوم بود خیلی گریه کرده یکم استرس گرفتم که منو انتخاب نکنه موقعی که منو دید انگار دیگه استرس نداشت و نمیتونست ازم چشم برداره و فقط نگام میکرد نشستم استرسم بیشتر شد موقعی که میخواست انتخاب کنه بدون فکر میخواست بیاد پیشم ولی یکی از دخترا اومد پیشم و اونو هل داد بدون توجه به اون دختره رفتم پیشش
ویو ات
همینطور داشتم روی زمین گریه میکردم و به مرده نگاه میکردم که دیدم اومد پیشم و گفت
کوک:حالت خوبه(نگران)
ات : نه(گریه)
پریدم بغلش و خیلی سفت بغلش کردم اون مرده هم رفت صحبت کرد و منو به عنوان دختر خونده انتخاب کرد
ویو کوک
دیدم گفت نه و پرید بغلم انقدر سفت بغلم کرده بود که میخواستم خفه شم رفتم صحبت کردم و به عنوان دختر خونده قبولش((میدونم تا موقعی که به سن ۱۸ سالگی نرسیده باشن نمیشه کسی را به دختر خوندگی قبول کرد ولی خب فیکه دیگه)) کردم رفتیم تو ماشین که هنوز از من جدا نشده بود پاهاشم دور کمرم سفت حلقه کرده بود رفتیم تو ماشین
ویو ات
داشتیم میرفتیم تو ماشین واوووووووو چه ماشینی داره میدونستم الان میگه نمیخوای بیای پایینو اینجور چیزا که رانندگی کنه بخواطر همین پاهامو دور کمرش سفت تر کردم رفتیم نشستیم تو ماشین
کوک: نمیخوای بیای پایین
ات :نه (گریه)
کوک :هنوز داری گریه میکنی مگه صدمه دیدی ببینم
ات:نه صدمه ندیدم (گریه)
کوک: پس چرا گریه میکنی
ات :چون ترسیدم تو لونا رو قبول کنی(گریه)
کوک :لونا کیه
ات:همون دختره که هلم داد اون همیشه منو اذیت میکنه (گریه)
کوک :اشکال نداره دیگه تموم شد
حالا میای پایین
ات:نه همینطوری رانندگی کن
کوک : باشه
ات ویو
خیلی بغلش ارامش بخش بود بخواطر همین تو بغلش خوابم برد
پرش زمانی به موقعی که رسیدند در خونه ..............................
ویو کوک
وقتی رسیدم اونجا دیدم ات اومد چشماش مثل دوتا کاسه شده بود معلوم بود خیلی گریه کرده یکم استرس گرفتم که منو انتخاب نکنه موقعی که منو دید انگار دیگه استرس نداشت و نمیتونست ازم چشم برداره و فقط نگام میکرد نشستم استرسم بیشتر شد موقعی که میخواست انتخاب کنه بدون فکر میخواست بیاد پیشم ولی یکی از دخترا اومد پیشم و اونو هل داد بدون توجه به اون دختره رفتم پیشش
ویو ات
همینطور داشتم روی زمین گریه میکردم و به مرده نگاه میکردم که دیدم اومد پیشم و گفت
کوک:حالت خوبه(نگران)
ات : نه(گریه)
پریدم بغلش و خیلی سفت بغلش کردم اون مرده هم رفت صحبت کرد و منو به عنوان دختر خونده انتخاب کرد
ویو کوک
دیدم گفت نه و پرید بغلم انقدر سفت بغلم کرده بود که میخواستم خفه شم رفتم صحبت کردم و به عنوان دختر خونده قبولش((میدونم تا موقعی که به سن ۱۸ سالگی نرسیده باشن نمیشه کسی را به دختر خوندگی قبول کرد ولی خب فیکه دیگه)) کردم رفتیم تو ماشین که هنوز از من جدا نشده بود پاهاشم دور کمرم سفت حلقه کرده بود رفتیم تو ماشین
ویو ات
داشتیم میرفتیم تو ماشین واوووووووو چه ماشینی داره میدونستم الان میگه نمیخوای بیای پایینو اینجور چیزا که رانندگی کنه بخواطر همین پاهامو دور کمرش سفت تر کردم رفتیم نشستیم تو ماشین
کوک: نمیخوای بیای پایین
ات :نه (گریه)
کوک :هنوز داری گریه میکنی مگه صدمه دیدی ببینم
ات:نه صدمه ندیدم (گریه)
کوک: پس چرا گریه میکنی
ات :چون ترسیدم تو لونا رو قبول کنی(گریه)
کوک :لونا کیه
ات:همون دختره که هلم داد اون همیشه منو اذیت میکنه (گریه)
کوک :اشکال نداره دیگه تموم شد
حالا میای پایین
ات:نه همینطوری رانندگی کن
کوک : باشه
ات ویو
خیلی بغلش ارامش بخش بود بخواطر همین تو بغلش خوابم برد
پرش زمانی به موقعی که رسیدند در خونه ..............................
۱۰.۸k
۳۱ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.