من:باشه پس بیا زنگ بزنیم که یکی بیاد اینجا
من:باشه پس بیا زنگ بزنیم که یکی بیاد اینجا
بکی:آره
گوشیم رو برداشتم و شروع کردم به زنگ زدن به اون دوتا ولی آنتن نمیداد
من:آنتن نمیده
بکی:خب الان میخوای چکار کنی؟
من:دوتا از نگهبان هارو همین الان باهم حذف میکنیم ویه تله پورت برای زنگ زدن نگه میداریم
بکی:خیلی خب فقط زود باش
من:خیله خب
۱ثانیه
۲ثانیه
۳ثانیه
من:تموم شد
بکی:همین؟
من:آره
بکی:.. .
من:الان بر میگردیم تا زنگ بزنیم؟
بکی:آره
من:پس بریم
یه باره دیگه هم خودم هم اونو تله پورت کردم
بکی: میخوای به کی زنگ بزنی؟
من:به یکی از دوستام
بکی:پس زود باش
گوشیم رو برداشتم و به بچه یک زنگ زدم
ولی بر نداشت به بچه دو هم زنگ زدم اما بازم بر نداشت
دیگه نمیدونستم باید به کی زنگ بزنم
بکی:خب چرا به بابات یا برادرت زنگ نمیزنی؟
من:چون ازشون بدم میاد
بکی:فهمیدم
من: واقعا ؟
بکی:آره دیگه چون بر خلاف تو من از شعور بالایی برخوردارم
من:آره صد درصد
بکی:ولش کن زود تر به یکی زنگ بزن ولی نباید کسی باشه که توی دست و پا باشه
دامیان:خودم میدونم
بکی:چون حافظه است مثل ماهیه گفتم بهت یاد آوری کنم
من:باشه باشه فهمیدم
بکی:خوبه حالا زود باش
من:باشه
بعد از اینکه بکی بهم مشقا رو نگفت تصمیم گرفتم شماره کل پسرای کلاس رو بردارم تا دیگه همچین اتفاقی نیفته
ولی فکر نمیکنم اگه الان به کسی از اونها زنگ بزنم جوابی بده البته که خب یکی مطمئناً جواب میده و میاد اما نمیخوام بهش زنگ بزنم اههههههههههه حالا چرا الان باید مجبور باشم به پدر و برادر زنگ بزنم نمیخوام البته احتمالا جواب نمیدن بهتره امتحانش کنم
شماره برادرم رو گرفتم چندتا بوق خورد و بعدش جواب داد
برادر:الو
من:س ـ سلام
برادر:چیزی شده
من:نه هیچی فقط
بکی:زود باش بگو
من:فقط توی دردسر افتادم میتونی کمکم کنی؟
برادر:فکر نکنم بتونم بیام آخه فردا امتحان مهمی دارم البته اگه خیلی مهم باشه میتونم بیام
من:ی یکی از دوستام.. .
برادر:آها مربوط به دوستاته خب پس زیاد مهم نیست ولی بازم به یکی میگم بیاد کمکت پس راستی هم سن خودته امیدوارم با اون هم دوست شی خب الان کجایی؟
من:آ _ آدرسو واست میفرستم
برادر:باشه خدانگه دار
من:خداحافظ
و بعد تلفن رو قطع کرد
بکی:خب چطور پیش رفت
من:عالی بود برادر گفت که یکی رو میفرسه کمکم
بکی:خب فکر میکردم خودش بیاد ولی همینم خیلی خوبه
من:آره
و سریع آدرسو واسش فرستادم
۲۰ دقیقه بعد.. .
جک:سلاااام👋🏻
دندون قروچه ای کردم و به طرفش رفتم
من:تو اینجا چکار میکنی فکر کردم که قرار بود دروبرمون پیدات نشه
جک:خودمم فکر نمیکنم که اونی که باهاش کار دارم تو باشی
من:تو الان با کی کار داریض
جک:خبب پسر ارشد شریک بابام گفت که بیام به این آدرس تا به داداشش کمک کنم
ویسگون بیشتر نزاشت عیدتون هم با تاخیر مبارک
بکی:آره
گوشیم رو برداشتم و شروع کردم به زنگ زدن به اون دوتا ولی آنتن نمیداد
من:آنتن نمیده
بکی:خب الان میخوای چکار کنی؟
من:دوتا از نگهبان هارو همین الان باهم حذف میکنیم ویه تله پورت برای زنگ زدن نگه میداریم
بکی:خیلی خب فقط زود باش
من:خیله خب
۱ثانیه
۲ثانیه
۳ثانیه
من:تموم شد
بکی:همین؟
من:آره
بکی:.. .
من:الان بر میگردیم تا زنگ بزنیم؟
بکی:آره
من:پس بریم
یه باره دیگه هم خودم هم اونو تله پورت کردم
بکی: میخوای به کی زنگ بزنی؟
من:به یکی از دوستام
بکی:پس زود باش
گوشیم رو برداشتم و به بچه یک زنگ زدم
ولی بر نداشت به بچه دو هم زنگ زدم اما بازم بر نداشت
دیگه نمیدونستم باید به کی زنگ بزنم
بکی:خب چرا به بابات یا برادرت زنگ نمیزنی؟
من:چون ازشون بدم میاد
بکی:فهمیدم
من: واقعا ؟
بکی:آره دیگه چون بر خلاف تو من از شعور بالایی برخوردارم
من:آره صد درصد
بکی:ولش کن زود تر به یکی زنگ بزن ولی نباید کسی باشه که توی دست و پا باشه
دامیان:خودم میدونم
بکی:چون حافظه است مثل ماهیه گفتم بهت یاد آوری کنم
من:باشه باشه فهمیدم
بکی:خوبه حالا زود باش
من:باشه
بعد از اینکه بکی بهم مشقا رو نگفت تصمیم گرفتم شماره کل پسرای کلاس رو بردارم تا دیگه همچین اتفاقی نیفته
ولی فکر نمیکنم اگه الان به کسی از اونها زنگ بزنم جوابی بده البته که خب یکی مطمئناً جواب میده و میاد اما نمیخوام بهش زنگ بزنم اههههههههههه حالا چرا الان باید مجبور باشم به پدر و برادر زنگ بزنم نمیخوام البته احتمالا جواب نمیدن بهتره امتحانش کنم
شماره برادرم رو گرفتم چندتا بوق خورد و بعدش جواب داد
برادر:الو
من:س ـ سلام
برادر:چیزی شده
من:نه هیچی فقط
بکی:زود باش بگو
من:فقط توی دردسر افتادم میتونی کمکم کنی؟
برادر:فکر نکنم بتونم بیام آخه فردا امتحان مهمی دارم البته اگه خیلی مهم باشه میتونم بیام
من:ی یکی از دوستام.. .
برادر:آها مربوط به دوستاته خب پس زیاد مهم نیست ولی بازم به یکی میگم بیاد کمکت پس راستی هم سن خودته امیدوارم با اون هم دوست شی خب الان کجایی؟
من:آ _ آدرسو واست میفرستم
برادر:باشه خدانگه دار
من:خداحافظ
و بعد تلفن رو قطع کرد
بکی:خب چطور پیش رفت
من:عالی بود برادر گفت که یکی رو میفرسه کمکم
بکی:خب فکر میکردم خودش بیاد ولی همینم خیلی خوبه
من:آره
و سریع آدرسو واسش فرستادم
۲۰ دقیقه بعد.. .
جک:سلاااام👋🏻
دندون قروچه ای کردم و به طرفش رفتم
من:تو اینجا چکار میکنی فکر کردم که قرار بود دروبرمون پیدات نشه
جک:خودمم فکر نمیکنم که اونی که باهاش کار دارم تو باشی
من:تو الان با کی کار داریض
جک:خبب پسر ارشد شریک بابام گفت که بیام به این آدرس تا به داداشش کمک کنم
ویسگون بیشتر نزاشت عیدتون هم با تاخیر مبارک
۳.۹k
۰۴ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.