فیک
#عشقی_به_رنگ_خون
#PART_7
پسرک شروع به گریه کرد دخترک هم برای اروم کردنش اروم پشتش رو نوازش میکرد دختر که تاحالا اونو توی این حال ندیده بود واسش عجیب بود کسی که با یک نگاهش مردم از ترس موش میشن الان داره اینجوری گریه میکنه بعد چند مین از اغوش دختر بیرون اومد دختر با دیدن قیافه پسر زد زیر خنده وسط خنده هاش گفت
+ یونگی بهت قل میدم کسی این قیافتو ببینه کل ابهتت زیر سوال میره و دیگه ازت حساب نمیبرن شبیه یک بچه گربه ملوس مظلوم شدی
ا. ت گفت و موهای شوگا رو ناز کرد و خندید
_ واستا ببینم من شبیه گربم خودتو چی میگی وقتی گریه میکنی شبیه همستر میشی
ا. ت بلند شد و دستاشو به کمرش گرفت و گفت
+ من شبیه همسترم میشم پیشی جون تو گفته بودی بابام گفته نزاری به جز کسی که عاشقش باشم وارد رابطه بشم درسته حالا اگه میتونی جلومو بگیر بهت قول میدم به اولین پسری که برخورد کنم بهش پیشنهاد بدم که باهم وارد رابطه بشیم
ا. ت بعد گفتن پا به فرار گذاشت یونگی هم افتاد دنبالش ا. ت بدو یونگی بدو
یونگی که دید نمیتونه این جوری ا. ت رو بگیره پیچید توی یکی از کوچه ها و میانبور زد و از جلوی ا. ت در اومد ا. ت هم با سر رفت توی سینه یونگی ، لبخند پیروزمندانه ای زد و گفت
_ خوب خانم کیم ا. ت من اولین پسریم که باهاش برخورد کردی
+ من اعتراض دارم تو میانبور زدی
_ وارد نیست خانم محترم
بعدشم خندید
یونگی یک نگاه به ساعتش کرد و گفت
_ دیگه باید بریم خونه واسه پرواز اماده بشین
+ باشه
بعد مدت ها بود که این دو نفر اینجوری شاد بودنو میخندیدن به سمت خونه حرکت کردن
بعد چند مین به خونه رسیدن در زدن و اجوما درو باز و وارد خونه شدن
+ من میرم یه دوش بگیرم بعد که اومدم بیا اتاقم کارت دارم باید یک چیزایی بهت بگم
_ چشم
بعد رفتن ا. ت یونگی هم رفت دوش بگیره ا. ت وقتی اومد دید لباسش اماده نیست عصبی شد خودش یک هودی لش با شلوار برداشتم پوشیدم
و به سمت اتاق یونگی رفتم بدون در زدن وارد با دیدن یونگی در حالی که فقط یک حوله دور کمرش بود جیغ بنفشی کشید که گوشیش از دستش افتاد سریع برگشت و گفت
+ یاااا تو چرا چیزی تنت نیست
_ شرمنده که از حمام اومدم و شما هم بدون در زدن وارد شدین
ا. ت وقتی دید یونگی داره راست میگه واسه ی اینکه کم نیاره گفت
+ خونه خودمه اصلا دوست دارم بدون در زدن وارد اتاق بشم
_ اها اون وقت اگه ل خ ت بودم چی
ا. ت تا اومد جواب بده که چنتا از بادیگارد ها با اسلحه وارد اتاق شدن بعدشم چنتا خدمتکار اومدن با دیدن یونگی در اون حالت روشون برگردوندن ولی یکیشون پرو پرو داشت نگاه میکرد ا. ت که از کار اون عصبی شد با
خشم بهش توپید
+ اگه دید زندنت تموم شد روتو اون ور کن
خدمتکار پرو : ببخشید خانم
+ برین بیرون یونگی تو هم 15 مین دیگه تو اتاقم باش
بعدم از اتاق خارج شد ا. ت تا نصف راه رو رفت که یادش افتاد وقتی جیغ زد گوشیش از دستش افتاد برگشت در اتاق رو باز که دید اون خدمتکار پرو داره یونگی رو می ب و س ه به سمتش هجوم برد و از موهاش گرفت بردش تو سالن و انداختش رو زمین ا س ل ح ه بادیگارد رو برداشت به سمت خدمتکار گرفت
_ ا. ت صبر
هنوز جمله یونگی تموم نشده بود که ا. ت شلیک کرد البته یکی نه کل ا س ل ح ه رو خالی کرد بعدم بلند داد زد
+ همتون جمع بشید ( با داد )
همه سریع جمع شدن
+ این مرد دستیار شخصی منه اگه کسی حتا سعی کنه بهش نزدیک بشه سرنوشتش میشه این
یونگی پروازو کنسل کن واسه فردا بلیط بگیر
_ چشم
+ سریع یک چیزی بپوش بعدم بگو اینو جمع کنن
_ چشم
بعدم به سمت اتاقش رفت و با حرص درو بست
با اون هودی گرمش شده بود پس لباساشو با یک تیشرت سفید عوض کرد
یک تنها به خودش تو اینه کرد این رنگ واسش عجیب بود این تیشرت اولین لباس سفیدی بود که توی این یک سال پوشیده
یونگی در زد و وارد اتاق شد وقتی ا. ت رو با لباس سفید دید تعجب کرد اولش فقط نگاش میکرد ولی بعدش وقتی فهمید که ....
سلام ببخشید پارت جدید نزاشته بودم یه جورایی دارم کار میکنم و سرم شلوغ بود نتونستم بنویسم ولی این دو تا پارتو گذاشتم جبران بشه شرایطم کمتر میکنم زودتر برسه مرسی که حمایتم میکنی لاو 💜
دو بار این پارتو اپلود کردم اگه این بارم پاک بشه دیگه نمیدونم چیکار کنم
شرایط
12 لایک
#فیک #بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک
#PART_7
پسرک شروع به گریه کرد دخترک هم برای اروم کردنش اروم پشتش رو نوازش میکرد دختر که تاحالا اونو توی این حال ندیده بود واسش عجیب بود کسی که با یک نگاهش مردم از ترس موش میشن الان داره اینجوری گریه میکنه بعد چند مین از اغوش دختر بیرون اومد دختر با دیدن قیافه پسر زد زیر خنده وسط خنده هاش گفت
+ یونگی بهت قل میدم کسی این قیافتو ببینه کل ابهتت زیر سوال میره و دیگه ازت حساب نمیبرن شبیه یک بچه گربه ملوس مظلوم شدی
ا. ت گفت و موهای شوگا رو ناز کرد و خندید
_ واستا ببینم من شبیه گربم خودتو چی میگی وقتی گریه میکنی شبیه همستر میشی
ا. ت بلند شد و دستاشو به کمرش گرفت و گفت
+ من شبیه همسترم میشم پیشی جون تو گفته بودی بابام گفته نزاری به جز کسی که عاشقش باشم وارد رابطه بشم درسته حالا اگه میتونی جلومو بگیر بهت قول میدم به اولین پسری که برخورد کنم بهش پیشنهاد بدم که باهم وارد رابطه بشیم
ا. ت بعد گفتن پا به فرار گذاشت یونگی هم افتاد دنبالش ا. ت بدو یونگی بدو
یونگی که دید نمیتونه این جوری ا. ت رو بگیره پیچید توی یکی از کوچه ها و میانبور زد و از جلوی ا. ت در اومد ا. ت هم با سر رفت توی سینه یونگی ، لبخند پیروزمندانه ای زد و گفت
_ خوب خانم کیم ا. ت من اولین پسریم که باهاش برخورد کردی
+ من اعتراض دارم تو میانبور زدی
_ وارد نیست خانم محترم
بعدشم خندید
یونگی یک نگاه به ساعتش کرد و گفت
_ دیگه باید بریم خونه واسه پرواز اماده بشین
+ باشه
بعد مدت ها بود که این دو نفر اینجوری شاد بودنو میخندیدن به سمت خونه حرکت کردن
بعد چند مین به خونه رسیدن در زدن و اجوما درو باز و وارد خونه شدن
+ من میرم یه دوش بگیرم بعد که اومدم بیا اتاقم کارت دارم باید یک چیزایی بهت بگم
_ چشم
بعد رفتن ا. ت یونگی هم رفت دوش بگیره ا. ت وقتی اومد دید لباسش اماده نیست عصبی شد خودش یک هودی لش با شلوار برداشتم پوشیدم
و به سمت اتاق یونگی رفتم بدون در زدن وارد با دیدن یونگی در حالی که فقط یک حوله دور کمرش بود جیغ بنفشی کشید که گوشیش از دستش افتاد سریع برگشت و گفت
+ یاااا تو چرا چیزی تنت نیست
_ شرمنده که از حمام اومدم و شما هم بدون در زدن وارد شدین
ا. ت وقتی دید یونگی داره راست میگه واسه ی اینکه کم نیاره گفت
+ خونه خودمه اصلا دوست دارم بدون در زدن وارد اتاق بشم
_ اها اون وقت اگه ل خ ت بودم چی
ا. ت تا اومد جواب بده که چنتا از بادیگارد ها با اسلحه وارد اتاق شدن بعدشم چنتا خدمتکار اومدن با دیدن یونگی در اون حالت روشون برگردوندن ولی یکیشون پرو پرو داشت نگاه میکرد ا. ت که از کار اون عصبی شد با
خشم بهش توپید
+ اگه دید زندنت تموم شد روتو اون ور کن
خدمتکار پرو : ببخشید خانم
+ برین بیرون یونگی تو هم 15 مین دیگه تو اتاقم باش
بعدم از اتاق خارج شد ا. ت تا نصف راه رو رفت که یادش افتاد وقتی جیغ زد گوشیش از دستش افتاد برگشت در اتاق رو باز که دید اون خدمتکار پرو داره یونگی رو می ب و س ه به سمتش هجوم برد و از موهاش گرفت بردش تو سالن و انداختش رو زمین ا س ل ح ه بادیگارد رو برداشت به سمت خدمتکار گرفت
_ ا. ت صبر
هنوز جمله یونگی تموم نشده بود که ا. ت شلیک کرد البته یکی نه کل ا س ل ح ه رو خالی کرد بعدم بلند داد زد
+ همتون جمع بشید ( با داد )
همه سریع جمع شدن
+ این مرد دستیار شخصی منه اگه کسی حتا سعی کنه بهش نزدیک بشه سرنوشتش میشه این
یونگی پروازو کنسل کن واسه فردا بلیط بگیر
_ چشم
+ سریع یک چیزی بپوش بعدم بگو اینو جمع کنن
_ چشم
بعدم به سمت اتاقش رفت و با حرص درو بست
با اون هودی گرمش شده بود پس لباساشو با یک تیشرت سفید عوض کرد
یک تنها به خودش تو اینه کرد این رنگ واسش عجیب بود این تیشرت اولین لباس سفیدی بود که توی این یک سال پوشیده
یونگی در زد و وارد اتاق شد وقتی ا. ت رو با لباس سفید دید تعجب کرد اولش فقط نگاش میکرد ولی بعدش وقتی فهمید که ....
سلام ببخشید پارت جدید نزاشته بودم یه جورایی دارم کار میکنم و سرم شلوغ بود نتونستم بنویسم ولی این دو تا پارتو گذاشتم جبران بشه شرایطم کمتر میکنم زودتر برسه مرسی که حمایتم میکنی لاو 💜
دو بار این پارتو اپلود کردم اگه این بارم پاک بشه دیگه نمیدونم چیکار کنم
شرایط
12 لایک
#فیک #بی_تی_اس #نامجون #جین #شوگا #جیهوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک
۱۵.۴k
۲۰ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.