راز جنگل
راز جنگل
پارت 2
+کافی دارم میترسم بهتر برم ولی اینجا که کسی نیست
+هعی کسی اینجاست نترس بیا بیرون کاری با هات ندام
-(نیشخند زدن) کیوت
ویوی خودم
ات دیگه نتونست تحمل کنه و بلند شد و رفد وقتی به شرکت رسید رفت پیش دوستش و درمورد اتفاق امروز صحبت کرد
+اره دیگه احساس کردم یکی داره نگاهم میکنه
♡به بالا سرت نگاه کردی شاید پری بود (خنده)
+چی مسخرس
♡تو بهشون باور نداری
+نه من باید برم امروز اوکی نیستم تا یک هفته نمیام شرکت
♡رئیس شرکت بودنم خوب چیزی
+پری احمقانس مگه داستان تخیلی واقعا این دختر بچس
فلش بک فردا
+همیجور دراز کشیده بودم که یک صدای شنیدم
-اینجا چی کار میکنی چشمات باز نکن
+چرا
-نمیخوام دیده شم
+باشه من عادت دارم میام تو چی
-من اینجا زندگی میکنم
+چی
با حرف اون پادشاه چشمان دختر از تعجب باز شد فکر میکرد الان اون مرد میبینه ولی هیچ حتی صدای پای اون مرد نشنید که رفت یعنی توهم زد بود
+چی داخل این جنگل
-نمیدونم چرا ولی رفت تا با اون دختر حرف بزنم انگار یکچیزی منو سمت اون کشید داشتم باهاش حرف میزدم که یهو چشماش باز کرد و من پرواز کردم
شرایط 5لایک
پارت 2
+کافی دارم میترسم بهتر برم ولی اینجا که کسی نیست
+هعی کسی اینجاست نترس بیا بیرون کاری با هات ندام
-(نیشخند زدن) کیوت
ویوی خودم
ات دیگه نتونست تحمل کنه و بلند شد و رفد وقتی به شرکت رسید رفت پیش دوستش و درمورد اتفاق امروز صحبت کرد
+اره دیگه احساس کردم یکی داره نگاهم میکنه
♡به بالا سرت نگاه کردی شاید پری بود (خنده)
+چی مسخرس
♡تو بهشون باور نداری
+نه من باید برم امروز اوکی نیستم تا یک هفته نمیام شرکت
♡رئیس شرکت بودنم خوب چیزی
+پری احمقانس مگه داستان تخیلی واقعا این دختر بچس
فلش بک فردا
+همیجور دراز کشیده بودم که یک صدای شنیدم
-اینجا چی کار میکنی چشمات باز نکن
+چرا
-نمیخوام دیده شم
+باشه من عادت دارم میام تو چی
-من اینجا زندگی میکنم
+چی
با حرف اون پادشاه چشمان دختر از تعجب باز شد فکر میکرد الان اون مرد میبینه ولی هیچ حتی صدای پای اون مرد نشنید که رفت یعنی توهم زد بود
+چی داخل این جنگل
-نمیدونم چرا ولی رفت تا با اون دختر حرف بزنم انگار یکچیزی منو سمت اون کشید داشتم باهاش حرف میزدم که یهو چشماش باز کرد و من پرواز کردم
شرایط 5لایک
- ۹۱۹
- ۳۰ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط