پارت چهاردهـم "
#پارت_چهاردهـم "
سوار اتوبوس شـدیم و داشتیـم برمیگشتیم... یه هودی کِرِمـی پوشیـده بودم با کفشای آل استار لژدار و شلوار جین:)
هیچکس جرات نکرده بود کنـار شوگا بشینه.. همه ی صندلی ها پر بود پس مجبور بودم کنارش بشیـنم^^ یه نگاهی بهم انداخت و سلام داد.. منم جوابشو دادم:)
چند ثانیه آروم بود و هدفونش روی گوشش بود..داشت از شیشه منظره بیرون رو نگـاه میکرد که سرم و گذاشتم روی شونش و چشمام و بستم.. با چشمای گرد نگاهم میکرد ..دیگران هم همش درگوشی حرف میزدن و یچیزایی میـگفتن:)
.
.
.
.
با صداش از خواب پریدم..شایـد شیرین ترین خواب عمرم روی شونه های مغرور ترین و بی احساس ترین مرد دنیا بود^^دستام و گرفت و کمک کرد بلند شم..بعد گفت:هنوز خواب تو سرتـه..آروم پیاده شو نیوفتی^^ بدون توجه ب حرفش داشتم میرفتم ک پام لق خورد و خوردم زمین.. حتی کمک نکرد و از کنارم رد شد و پوزخنـدی زد:)
منم زیر لبی بهش فحش دادم و پیاده شدم..پسره ی بی احساس هر لحظه داره تغییر میکنه! رفتم توی دفترم و نشسـتم..دوباره همین جای تکراری..شروع کردم ب نقاشی کشیدن ک یهو سر و کلش پیدا شـد.. شوگا: اونموقع ک دفترتو بستم داشتـی من و میکشیدی.. نشست روبروم و گفت:خب...ادامه بـده:) مدادم و برداشتم و موهامو زدم پشـت گوشم.. پوکر نگاهم کرد و شروع کرد ب زیرلبـی آهنگ خوندن.. یهو عصبی شدم و گفتم: یاااا میشـه انقد دهنتو این ور اونور نکنـی؟ شوگا: چرا؟ دوست داری متوقف باشه؟ و بعد پوزخندی زد. نگاهش کردم و گفتم: من باید بتونـم خوب چهرتو بکشـم یا نه؟ شوگا: عوهوم حق باتوعه^^.. و بعد ساکت شد و نگاهم کرد.. *بعد از نیم ساعت* دیگـه تموم شده بود نقاشیم.. رومو گرفتم سمتش و گفتم: خب..تموم شد سونبه! شوگا: عامم..شوگا صدام کـن:) چشامو تو حدقه چرخوندم و گفتم: نمیخوای ببینـی چطور شده؟ شوگا: نه..بهت اعتماد دارم و میدونم ک قشنگ کشیدی. و بعد از سرجاش بلند شد و گفت: من..ش..شاید بعدا دیدمـت.. فعلا به امید دیدار:) بعد لبخندی زد و در رو باز کرد.. گفتم: منظورت از بعدا چیه؟ شوگا: عامم..هیچی .. و بعد رفت^^
.
.
.
((پایان پارت۱۴))
سوار اتوبوس شـدیم و داشتیـم برمیگشتیم... یه هودی کِرِمـی پوشیـده بودم با کفشای آل استار لژدار و شلوار جین:)
هیچکس جرات نکرده بود کنـار شوگا بشینه.. همه ی صندلی ها پر بود پس مجبور بودم کنارش بشیـنم^^ یه نگاهی بهم انداخت و سلام داد.. منم جوابشو دادم:)
چند ثانیه آروم بود و هدفونش روی گوشش بود..داشت از شیشه منظره بیرون رو نگـاه میکرد که سرم و گذاشتم روی شونش و چشمام و بستم.. با چشمای گرد نگاهم میکرد ..دیگران هم همش درگوشی حرف میزدن و یچیزایی میـگفتن:)
.
.
.
.
با صداش از خواب پریدم..شایـد شیرین ترین خواب عمرم روی شونه های مغرور ترین و بی احساس ترین مرد دنیا بود^^دستام و گرفت و کمک کرد بلند شم..بعد گفت:هنوز خواب تو سرتـه..آروم پیاده شو نیوفتی^^ بدون توجه ب حرفش داشتم میرفتم ک پام لق خورد و خوردم زمین.. حتی کمک نکرد و از کنارم رد شد و پوزخنـدی زد:)
منم زیر لبی بهش فحش دادم و پیاده شدم..پسره ی بی احساس هر لحظه داره تغییر میکنه! رفتم توی دفترم و نشسـتم..دوباره همین جای تکراری..شروع کردم ب نقاشی کشیدن ک یهو سر و کلش پیدا شـد.. شوگا: اونموقع ک دفترتو بستم داشتـی من و میکشیدی.. نشست روبروم و گفت:خب...ادامه بـده:) مدادم و برداشتم و موهامو زدم پشـت گوشم.. پوکر نگاهم کرد و شروع کرد ب زیرلبـی آهنگ خوندن.. یهو عصبی شدم و گفتم: یاااا میشـه انقد دهنتو این ور اونور نکنـی؟ شوگا: چرا؟ دوست داری متوقف باشه؟ و بعد پوزخندی زد. نگاهش کردم و گفتم: من باید بتونـم خوب چهرتو بکشـم یا نه؟ شوگا: عوهوم حق باتوعه^^.. و بعد ساکت شد و نگاهم کرد.. *بعد از نیم ساعت* دیگـه تموم شده بود نقاشیم.. رومو گرفتم سمتش و گفتم: خب..تموم شد سونبه! شوگا: عامم..شوگا صدام کـن:) چشامو تو حدقه چرخوندم و گفتم: نمیخوای ببینـی چطور شده؟ شوگا: نه..بهت اعتماد دارم و میدونم ک قشنگ کشیدی. و بعد از سرجاش بلند شد و گفت: من..ش..شاید بعدا دیدمـت.. فعلا به امید دیدار:) بعد لبخندی زد و در رو باز کرد.. گفتم: منظورت از بعدا چیه؟ شوگا: عامم..هیچی .. و بعد رفت^^
.
.
.
((پایان پارت۱۴))
۲۰.۱k
۲۱ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.