وقتی خدمتکارش بودی پارت ۱
سلامممم امیدوارم حالتون خوب باشه...
بابت حمایتاتون داخل فیکای قبل خیلییی ممنونم....با دیدت نظراتتون خیلی حس خوبی بهم دست داد و این حس خوبو مدیون شمام💜🥺🫂
خبببب برین سر اصل مطلب..فیک جدید رو الان میزارم...امیدوارم ازش خوشتون بیاد و اینکه نمیدونم چرا ولی دلم تنوع میخوادبه خاطر همین آیدیمو میخوام عوض کنم...
از bts_army_jungkookii@
به
@jeon_yunji
تغییر میابد..
خب دیگه زیاد حرف زدم بریمبرای پارت ۱ داستان.....
از زبان ا/ت :
بانو: پارک ا/ت ندیمه ی سلطنتی...
ا/ت : اَ...الان با من بودید....
بانو : پارک ا/ت دیگه ای اینجا میبینی....
با این حرفش از شدت ذوق جیغی کشیدم که یهو یادم اومد الان تو چه موقعیتیم.....سریع تعظیمی کردمو گفتم...
ا/ت : ب...بخشید خیلی ذوق زده شدم...
همونطور سرم پایین بود که یهو صدای خنده ی بانو چو و بقیه بلند شد با تعجب داشتم بهشون نگاه میکردم که بانو چوی گفت....
بانو چوی : بالاخره میتونم از دست توو شیطنتات راحت شم....آهههه دلم برای بانو لی واقعا میسوزه....
معترض گفتم....
ا/ت : بانوی مننننن چطور میتونین اینو بگین....
بانو چو و خدمتکارا : .......( خنده)
همینطور داشتن میخندیدن که صدای باز شدن در اومد....
همه به سمت در برگشتیم که بانو چوی گفت...
بانو چوی : بانو لی به موقع اومدید...
بانو لی : انتخاب شده؟...
بانو چوی : بله...پارک ا/ت بیا جلو...
آروم رفتم جلوو تعظیمی کردمو گفتم....
ا/ت : پارک ا/ت هستم...
بانو لی : خب تو الان یه ندیمه ی سلطنتی هستی میدونی که باید چطور رفتار کنی....
ا/ت : بله بانوی من...
بانو لی : خوبه..میتونم ببرمش...
بانو چوی : البته...ا/ت اگه وقت کردی بازم بیا اینجا...
ا/ت : چشممم....
بانو چوی : وقتی انقدر با ادب میشی حس میکنم نمیشناسمت.....
ا/ت : بانویییی منننن ( با حالت معترضانه)
بانو چوی : ......(خنده) دیگه باید بری ، مراقب خودت باش...
ا/ت : حتما...
تعظیمی کردمو پشت سر بانو لی راه افتادم....
همونطور که داشتیم راه میرفتیم گفت....
بانو لی : تو ندیمه ی مخصوص عالیجنابی
تمام کار های شخصیه ایشون باتو پس حواستو جمع کن چون نباید حتی یه اشتباه هم کنی....
ا/ت : چشم..
بانولی : بقیه ی چیز هارو وقتی رسیدیم بهت میگم...
سری تکون دادم که ادامه داد....
بانو لی : خوشحالی که قراره ندیمه ی عالیجناب بشی...
ا/ت : البته...
بانو لی : برای چی....
گفتم...
خبببب پارت اول تمام شد امیدوارم ازش خوشتون اومده باشه💜
بابت حمایتاتون داخل فیکای قبل خیلییی ممنونم....با دیدت نظراتتون خیلی حس خوبی بهم دست داد و این حس خوبو مدیون شمام💜🥺🫂
خبببب برین سر اصل مطلب..فیک جدید رو الان میزارم...امیدوارم ازش خوشتون بیاد و اینکه نمیدونم چرا ولی دلم تنوع میخوادبه خاطر همین آیدیمو میخوام عوض کنم...
از bts_army_jungkookii@
به
@jeon_yunji
تغییر میابد..
خب دیگه زیاد حرف زدم بریمبرای پارت ۱ داستان.....
از زبان ا/ت :
بانو: پارک ا/ت ندیمه ی سلطنتی...
ا/ت : اَ...الان با من بودید....
بانو : پارک ا/ت دیگه ای اینجا میبینی....
با این حرفش از شدت ذوق جیغی کشیدم که یهو یادم اومد الان تو چه موقعیتیم.....سریع تعظیمی کردمو گفتم...
ا/ت : ب...بخشید خیلی ذوق زده شدم...
همونطور سرم پایین بود که یهو صدای خنده ی بانو چو و بقیه بلند شد با تعجب داشتم بهشون نگاه میکردم که بانو چوی گفت....
بانو چوی : بالاخره میتونم از دست توو شیطنتات راحت شم....آهههه دلم برای بانو لی واقعا میسوزه....
معترض گفتم....
ا/ت : بانوی مننننن چطور میتونین اینو بگین....
بانو چو و خدمتکارا : .......( خنده)
همینطور داشتن میخندیدن که صدای باز شدن در اومد....
همه به سمت در برگشتیم که بانو چوی گفت...
بانو چوی : بانو لی به موقع اومدید...
بانو لی : انتخاب شده؟...
بانو چوی : بله...پارک ا/ت بیا جلو...
آروم رفتم جلوو تعظیمی کردمو گفتم....
ا/ت : پارک ا/ت هستم...
بانو لی : خب تو الان یه ندیمه ی سلطنتی هستی میدونی که باید چطور رفتار کنی....
ا/ت : بله بانوی من...
بانو لی : خوبه..میتونم ببرمش...
بانو چوی : البته...ا/ت اگه وقت کردی بازم بیا اینجا...
ا/ت : چشممم....
بانو چوی : وقتی انقدر با ادب میشی حس میکنم نمیشناسمت.....
ا/ت : بانویییی منننن ( با حالت معترضانه)
بانو چوی : ......(خنده) دیگه باید بری ، مراقب خودت باش...
ا/ت : حتما...
تعظیمی کردمو پشت سر بانو لی راه افتادم....
همونطور که داشتیم راه میرفتیم گفت....
بانو لی : تو ندیمه ی مخصوص عالیجنابی
تمام کار های شخصیه ایشون باتو پس حواستو جمع کن چون نباید حتی یه اشتباه هم کنی....
ا/ت : چشم..
بانولی : بقیه ی چیز هارو وقتی رسیدیم بهت میگم...
سری تکون دادم که ادامه داد....
بانو لی : خوشحالی که قراره ندیمه ی عالیجناب بشی...
ا/ت : البته...
بانو لی : برای چی....
گفتم...
خبببب پارت اول تمام شد امیدوارم ازش خوشتون اومده باشه💜
۸۹.۷k
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.