"چند پارتی"
"چند پارتی"
وقتی پلیسه و بهت تجاوز میکنن و....🍃🥀پارت چهارم:////
جین{ببین ما ازت مدرک کافی برای این کار رو داریم...اما فقط میخوام بدونم نفر دوم کیه!
لیون{اوممم بزار فکر کنم...نمیدونم*خنده*
نامجون{عوضی تو میدونی با این کاری که کردی باعث افسردگی یه آدم شدی بعد میگی نمیدونم! *داد و عصبی*
جین{تا اومد چیزی بگه در باز شد و یونگی با قیافه جدی و عصبی وارد اتاق شد...افسر مین.
یونگی{بیرون باشین*جدی*
نامجون{اما...
یونگی{بیرون*داد*...خب پس تو بودی که به دختر من تجاوز کردی هوم*اروم*
لیون{هوم آره...که چی؟ *خنده*
یونگی{از پشت میز بلند شدم و به سمتش رفتم...دستم رو دور گردش نوازش گونه کشیدم و با آرامشی که ازم بعید بود زل زدم به چشماش...گردن قشنگی داری حیف که بشکنه...بهش نزدیک تر شدم و کنار گوشش لب زدم...اونم به دست من.
لیون{تو نمیتونی کاری باهام بکنی...دستت به من بخوره ازت شکایت میکنم*ترسیده*
یونگی{هه خواهیم دید...بدون هیچ حرف دیگه ای از اتاق بیرون رفتم و دستم رو توی موهام فرو کردم...نامجون و جین با دیدنم به طرفم اومدن تا خواستن حرف بزنن با زنگ موبایلم سکوت کردن...گوشیم رو در آوردم و با دیدن اسم"ملکه مین" لبخندی زدم و تماس رو برقرار کردم...جونم یون سوکااا
یون سوک{........
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
وقتی پلیسه و بهت تجاوز میکنن و....🍃🥀پارت چهارم:////
جین{ببین ما ازت مدرک کافی برای این کار رو داریم...اما فقط میخوام بدونم نفر دوم کیه!
لیون{اوممم بزار فکر کنم...نمیدونم*خنده*
نامجون{عوضی تو میدونی با این کاری که کردی باعث افسردگی یه آدم شدی بعد میگی نمیدونم! *داد و عصبی*
جین{تا اومد چیزی بگه در باز شد و یونگی با قیافه جدی و عصبی وارد اتاق شد...افسر مین.
یونگی{بیرون باشین*جدی*
نامجون{اما...
یونگی{بیرون*داد*...خب پس تو بودی که به دختر من تجاوز کردی هوم*اروم*
لیون{هوم آره...که چی؟ *خنده*
یونگی{از پشت میز بلند شدم و به سمتش رفتم...دستم رو دور گردش نوازش گونه کشیدم و با آرامشی که ازم بعید بود زل زدم به چشماش...گردن قشنگی داری حیف که بشکنه...بهش نزدیک تر شدم و کنار گوشش لب زدم...اونم به دست من.
لیون{تو نمیتونی کاری باهام بکنی...دستت به من بخوره ازت شکایت میکنم*ترسیده*
یونگی{هه خواهیم دید...بدون هیچ حرف دیگه ای از اتاق بیرون رفتم و دستم رو توی موهام فرو کردم...نامجون و جین با دیدنم به طرفم اومدن تا خواستن حرف بزنن با زنگ موبایلم سکوت کردن...گوشیم رو در آوردم و با دیدن اسم"ملکه مین" لبخندی زدم و تماس رو برقرار کردم...جونم یون سوکااا
یون سوک{........
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
۴۶.۳k
۱۵ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.