هوا گرفته بود بارون ریز و نمنم به شیشه میکوبید و نور کمرنگ چراغا ...

---

𝑹𝑯𝒀𝑻𝑯𝑴 𝑶𝑭 𝒀𝑶𝑼
𝑷𝑨𝑹𝑻: 𝒕𝒉𝒓𝒆𝒆

هوا گرفته بود. بارون ریز و نم‌نم به شیشه می‌کوبید و نور کم‌رنگ چراغا، فضا رو انگار توی یه قاب سینمایی نگه‌داشته بود.

تو استودیو تنها بودم، داشتم فرم بدنمو جلوی آینه اصلاح می‌کردم که در به‌آرومی باز شد.

برگشتم.
جونگ‌کوک بود.

یه‌کم خیس شده بود از بارون. موهاش کمی روی پیشونیش چسبیده بود و چشم‌هاش... یه حال خاصی داشتن. عمیق، خسته، اما دقیق.

– «تمرین تموم نشده؟»
با صدای آرومی پرسید.

– «نه، فقط داشتم ریز‌حرکتا رو بررسی می‌کردم.»

اومد جلو. فاصله‌مون خیلی نزدیک شد، طوری که نفس‌هامون قاطی شد.

– «می‌تونم یه چیزی بگم؟»

با تکون دادن سر جواب دادم.

– «نمی‌تونم بیشتر از این تظاهر کنم که برام فرقی نداره... وقتی نگات می‌کنم، وقتی صدات می‌پیچه تو سالن...»

صدای نفسش سنگین شد. دستش رفت سمت شونه‌م. نه با عجله، نه پررو... آروم، خواستنی.

– «اگه ناراحتت نمی‌کنه...»

سکوت کردم. اما نگاهم، حرف زد.

با احتیاط یه قدم دیگه جلو اومد. گرمای بدنش حالا توی فضا پخش شده بود. لب‌هاش نزدیک گردنم بودن. فقط یه نفس فاصله...
اما نمی‌کرد.

فقط همون‌جا وایستاد، نفس کشید، و زمزمه کرد: – «می‌خوام بدونی... این چیزی که حس می‌کنم، فقط یه لحظه نیست.»

اون شب... نه اتفاقی افتاد، نه کلمه‌ی بزرگی گفته شد.
اما اون سکوت... اون نزدیکی، اون کشش پنهونی... بیشتر از هر بوسه‌ای، عمیق بود.

وقتی رفت، دستم هنوز روی جایی که لمس کرده بود مونده بود.
و قلبم... مثل ریتمی تند و بی‌وقفه، فقط برای اون می‌زد.


---
دیدگاه ها (۱۱)

---𝑹𝑯𝒀𝑻𝑯𝑴 𝑶𝑭 𝒀𝑶𝑼𝑷𝑨𝑹𝑻: 𝒇𝒐𝒖𝒓چند روز گذشته بود. همه چیز بینمون ...

"𝑹𝑯𝒀𝑻𝑯𝑴 𝑶𝑭 𝒀𝑶𝑼𝑷𝑨𝑹𝑻 :𝒔𝒊𝒙---صبح از پنجره‌ی نیمه‌باز اتاق می‌تا...

---𝑹𝑯𝒀𝑻𝑯𝑴 𝑶𝑭 𝒀𝑶𝑼𝑷𝑨𝑹𝑻: 𝒕𝒘𝒐تمرین طولانی و سختی بود. همه خسته ب...

---𝑹𝑯𝒀𝑻𝑯𝑴 𝑶𝑭 𝒀𝑶𝑼𝑷𝑨𝑹𝑻: 𝒐𝒏𝒆سالن بزرگ، زیر نور مهتابی‌های سرد، ...

گفت خودت رو توصیف کن،گفتم:یه جعبه‌م پر از فکرای خیس‌خورده،که...

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۱

پارت : ۳۰

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط