پارت۱۸
ژان .. خب اشکالی نداره هروقت وقت داشتی بیا پیش خودم تا برات غذاهای کشورمونو درست کنم
چنگ شیائو.. حتما میام
ژان.. راستی چنگ برای ایندت چه برنامه داری؟
چنگ شیائو.. خب راستش زیاد بهش فکر نکردم ولی تصمیم دارم یه زندگی عادی داشته باشم
ژان..بااین دنیاخیلی سخته بخواهی زندگی عادی پر ارامشی داشته باشه مثلا ما خودمون نخواستیم که شاهدخت های کشورامون باشیم
چنگ شیائو.. من از سیاست بدم میاد هرروز باید با ادم های فرصت طلب سرو کار داشته باشم
ژان.. اگه یه روز تو دنیا صلح باشه من میخوام تویه مزرعه خوب زندگی کنم و کلی سبزیجات بکارمو ازشون برداشت کنم و غذاهای خوشمزه درست کنم یا اینکه یه گل خونه داشته باشم و هرروز گل بچینم و دسته گل درست کنم و بدم به ادم های روستا
چنگ شیائو .. اونوقت منم میام بهت سر میزنم و کلی گل ازت میخرم
داشتن میخندیدن که ژان متوجه لی هن شود
ژان ..من یه لهزه میرم یه چیزیو چک میکنم تو همین جا منطزرم باش
چنگ شیائو.. باشه ولی زودی بیا
لی هن چنگ شیائو دید رفت که ببینه اینجا چیکارمیکنه
ژان متوجه شوکای ییبو شود که دارن باهم صحبت میکنن
یواشکی رفت تو اتاق گوش میداد چی میگن
ییبو .. تو نگران لینگ هه نیستی اگه بخواهی میتونم به خاطره تو از شرش خلاس بشیم
شوکای.. اون یه عوضی به تمام معناست
ژان تعجب کرد گفت
ژان. پس این دوتا باهمن همینکه میخواست بره کوزه کنارش افتاد شکست
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.